ایرنا: معاون فرماندهی انتظامی شهرستان کازرون گفت: پدر یک خانواده در روستای قلات نیلو در بخش جره شهرستان کازرون، خود و 2 فرزند خردسالش را به دلیل اختلافات خانوادگی قربانی کرد. سرهنگ بهروز کشتکار افزود: مرد 27 ساله ابتدا پسر یک ساله و دختر 3 سالهاش را با سلاح کلاشینکف به قتل رساند و بعد از آن با همین سلاح به زندگی خود پایان داد. وی بیان کرد: بررسی بیشتر پیرامون این واقعه در حال انجام است. شهرستان کازرون در فاصله 120 کیلومتری غرب شیراز، واقع شده است. |
عکس/ تزریق گاز مایع به خودرو، خانه و خودرو را به آتش کشید
آمل - بی احتیاطی یک راننده برای تزریق گاز مایع به خودرو خانه و خودرو را به آتش کشید/ ایرنا
یک عقاب دریایی در شهر فلوریدا در حالیکه شکار خود را به چنگال گرفته، در بالای یک تیر چراغ خطر ایستگاه قطار فرود آمده و مشغول خوردن آن است. / ایرنا
ایستگاه های اتوبوس در شهرهای مختلف جهان
خلاقیت هنرمندان و نیازهای خاص هر شهر منجر به طراحی و ساخت ایستگاه های اتوبوس با شکل و شمایل مختلف در شهرهای مختلف جهان شده است.
ایستگاه های اتوبوس در نیویورک آمریکا
ایستگاه های اتوبوس در آتن یونان
ایستگاه های اتوبوس در فرانکفورت
منبع خبر: کاربران
نوجوان 16 ساله معادله 300 ساله را حل کرد.
نوجوان 16 ساله یک معادله ریاضی را که بیش از 300 سال ذهن ریاضیدانان را مشغول کرده بود، حل کردبرنولی
نوجوان 16 ساله مهاجر عراقی که در سوئد زندگی میکند، یک معادله سنگین ریاضی را که پیدا کردن راه حل آن بیش از 300 سال بود، ذهن ریاضیدانان را مشغول کرده بود، حل کرد.
واحد مرکزی خبر، روزنامه سوئدی داگنز نیتر نوشت، فقط در چهار ماه، محمد التمیمی برای تشریح و ساده سازی معادله ریاضی موسوم به معادله اعداد برنولی، فرمول مربوط را پیدا و معادله را حل کرد.
این معادله محاسبات متوالی اعداد به نام یاکوب برنولی ریاضیدان سوئیسی قرن هفدهم نامگذاری شده است.
التمیمی که شش سال پیش از عراق به سوئد مهاجرت کرده است در این باره میگوید، آموزگاران دبیرستان وی ابتدا قانع نشده بودند که وی این معادله را حل کرده است ولی در گفتگویی که وی با اساتید دانشگاه اوپسالا، از آنها خواست این فرمول را بررسی کنند.
اساتید دانشگاه پس از تحقیق و اثبات درستی راه حل التمیمی، برای این دانش آموز در دانشگاه اوپسالا جایگاهی در نظر گرفتند.
این دانش آموز هم اکنون مصصمم است بیشتر دروس دبیرستانی به ویژه ریاضی و فیزیک را مطالعه کند.
منبع خبر: همشهری آنلاین
عکس های دیدنی از 10 اعجـوبـه کوچک دنیا
1- کیم اونگ یونگ، باهوشترین فرد دنیا
این فوق نابغه کره ای در سال 1962 به دنیا آمد و در حال حاضر باهوشترین فرد دنیا محسوب میشود. او در چهار سالگی میتوانست زبانهای ژاپنی، کرهای، آلمانی و انگلیسی را بخواند. در پنج سالگی سختترین مسئلههای دیفرانسیل و انتگرال را حل میکرد و بهره هوشی بسیار بالا یعنی بالای 210 داشت. کیم از 3 تا 6 سالگی دانشجوی افتخاری دانشگاه هانگ یانگ بود و در 7 سالگی به «ناسا» دعوت شد. او در پانزده سالگی دکترای خود را گرفت.
2 - گریگوری اسمیت، کاندیدای صلح نوبل
گریگوری اسمیت در سال 1990 به دنیا آمد در دو سالگی میتوانست بخواند و در ده سالگی وارد دانشگاه شد. ولی نبوغ تحصیلی، تنها نیمی از داستان گریگوری اسمیت است. او عاشق صلح میباشد و از سنین کم به عنوان حامی و یکی از فعالان حقوق کودک و صلح جهانی به کشورهای مختلف دنیا سفر کرده است. او موسس سازمان بین المللی دفاع جوانان است که اصول صلح را به کودکان و جوانان سراسر دنیا آموزش میدهد. او با بیل کلینتون و میخائیل گورباچوف مذاکره داشته و در مقابل سازمان ملل سخنرانی کرده است. گریگوری در 12 سالگی کاندیدای اخذ جایزه صلح نوبل شد.
دختر سال 2007 عرب
وفا یاکوب، مدرس بیست و سه ساله دانشکده حقوق دانشگاه بحرین، لقب دختر سال عرب را از آن خود کرد. شیما منصور، دختر مصری بیست و پنج ساله، دومین نفر این رقابت بود و آبیر لیوس لبنانی که بیست و سه ساله است، در جایگاه سوم قرار گرفت.
سال 87 با اصرار های فراوان و با وجود مخالفت والدینم از یکی از خانم های همکارم خواستگاری کردم و پس از مدت کوتاهی عقد کردیم و قرار شد ظرف مدت 6 ماه زندگی مشترکمان را شروع کنیم. هنوز غرق شادی ازدواج با زن رویاهایم بودم که مدیر عامل شرکت احضارم کرد و مودبانه عذرم را خواست و اخراج شدم. در حالیکه همسرم را نگه داشتند. به یکباره انگار قصر رویاهایم برسرم ویران شد و بیشتر از بیکاری حس حقارت ناشی از بی کاری خودم و اشتغال همسرم مرا می رنجاند. در جامعه ما همیشه مرسوم بوده که آقایان نقش نان آور خانه را اجرا کنند و هرگونه تغییر در این روند سرزنش دیگران و احساس شکست و نا امیدی را برای هر مردی به همراه خواهد داشت احساسی که آن روزها به خوبی درکش کردم. نا امید از همه جا و مایوس از حمایت های والدینم بودم که به دلیل مخالفتشان با ازدواجم روی خوشی نشان نمی دادند. نا گفته نماند که همسرم و خانواده اش انصافا برخورد خوبی با ماجرا داشتند و تا امروز حتی یک بار هم حرف کنایه آمیزی از آنها در خصوص بیکاری چند ماهه ام نشنیده ام .شاید چون همسرم هم شاغل بود حس از دست دادن شغل و نا امنی کاری را به خوبی درک می کرد . اما آنچه این ماجرای تراژیک را به یک داستان شیرین و روحیه بخش که قابلیت طرح رسانه ای دارد تبدیل می کند اتفاقی است که یک روز 5 شنبه رخ داد. آن روز دیگر تحمل نگاه های پرسشگر دیگران را نداشتم .خیلی ها منتظر بودند عجز و تسلیمم را ببینند. با نا امیدی از خانه بیرون زدم تا با خرید روزنامه و جستجو در صفحه استخدام های آن شغلی برای خودم دست وپا کنم . مهمترین کاری که طی چند هفته گذشته انجام می دادم. آنقدر با خودم در گیر بودم که جز زمین هیچ جای دیگر را نمی خواستم ببینم . از چشم در چشم شدن با عابران اجتناب می کردم که یکدفعه کیف دستی قهوه ای رنگ نظرم را جلب کرد. کنار بزرگراه رسالت نزدیک جوب کیف چرم رنگ قهوه ای نمایان بود . البته هر کس آن را نمی دیدید چون تقریبا داخل یک چاله افتاده بود و فقط بخشی از آن قابل ملاحظه بودو از آنجایی که من هم جز زمین جایی را نمی دیدم نظرم جلب شد. به خودم گفتم ولش کن بابا به من چه توش چیه و مال کیه . مگه کسی به فکر من هست که من فکر صاحب بخت برگشته کیف باشم. شاید اصلا توش چیزی مهمی نباشه ول کن بابا. این افکار از ذهنم می گذشت و می خواستم انتقام بی مهری های مدیر عامل شرکتی که در آن کار می کردم ,نگاه های سنگین اعضای خانواده, سرکوفت هایی که همسرم از دوستانش به خاطر انتخاب من می شنید و به روی من نمی آورد و همه مظلومان تاریخ را از صاحب آن کیف بگیرم. حتی به ذهنم رسید که چیزی روی کیف قرار دهم تا کسی تنواند آن را پیدا کند. نپرسید چرا ؟ و بیکاری تو چه ربطی به این کیف و صاحب آن دارد؟ یا نگویید اگر صاحبش را پیدا نمی کنی چرا نمی خواهی بگذاری تا شاید صاحبش آن را بیابد. چون من در آن لحظه قدرت تعقل و تصمیم گیری ام را از دست داده بودم. اما انگار کسی به من نهیب زد الان یادم نمی آید که با وجود این افکار چه اتفاقی برای من افتاد چون بر خلاف تمام تصوراتم کیف را برداشتم و بعد از آنکه در گوشه ای از خیابان مستقر شدم در کیف را باز کردم. پر از اسناد و مدارک مختلف بود از سند منزل گرفته تا یک سری فرم امضا شده و مقداری پول چند کارت ویزیت هم که بسیار شکیل بود و از ظاهرش پیدا بود از بهترین کاغذ تهیه شده در کیف نمایان بود. در آن لحظه دیگر فکر نمی کردم و انگار ذهنم خالی بود تلفن را برداشتم و با مکثی چند دقیقه ای با صاحب کارت ویزیت ها تماس گرفتم .انگار نیرویی ازدرون بر افکار منفی که در درونم جریان داشت غلبه کرده بود. یک صدای جا افتاده و کاملا پخته تلفن را جواب داد و وقتی ماجرا را تعریف کردم گفت که صاحب آن کیف است و پس از کلی تشکر خواست تا یکدیگر را ملاقات کنیم. من که جایی نداشتم تا با او قرار بگذارم اصرار کردم که آدرس بدهد که کیف را برایش ببرم. او هم آدرسی در همان حوالی که کیف را پیدا کرده بودم به من داد و من هم خوشحال از این که لازم نیست مسافت زیادی را طی کنم به محل مورد نظر رفتم. آنجا بود که متوجه شدم صاحب کیف مدیر عامل یک شرکت تولید لوله های سبز مخصوص ساختمان است و هنگامی که قصد داشته از منزل به محل کارش برود آن هم روزی که از بد حادثه یا شاید هم از خوش روزگار خودرو اش خراب بوده کیفش را گم می کند. آقای سرابی کلی از من تعریف کرد و آنقدر برخورد خوبی داشت که بلافاصله با او احساس راحتی کردم . از شغل و تحصیلاتم پرسید . من کلا انسان درون گرایی هستم و معمولا دوست ندارم از مشکلاتم تعریف کنم اما آن روز آنقدر دلم پر بود که شرح تمام زندگی ام از کودکی تا آن روز را برای ایشان تعریف کردم. خیلی خوشحال شدم یک غریبه که بعدا هم او را نمی بینم پیدا شده که شنوای سخنان من باشد. می خواستم با حرف زدن به آرامش برسم. حرف هایم که تمام شد با ایشان خداحافظی کردم و رفتم. یک هفته نگذشته بود که دیدم شماره ای نا آشنا با من تماس می گیرد. جواب دادم آقای سرابی بود و گفت که در شرکتشان به یک نیروی جدید در بخش فروش نیاز دارد و بهتر از من کسی را نمی شناسد و از من دعوت به همکاری کرد. من هم بلا فاصله پذیرفتم و از آن تاریخ درآن شرکت مشغول به کار هستم. الان هم با همسر و دوقلو ها یم زندگی خوبی داریم. البته در آمدم خیلی زیاد نیست اما برای یک زندگی آبرو مند کافی است و شاکر خدا هستیم. راستی تازگی ها خانمم بیکار شده!!
همانطور که می دانید گفتن دوستت دارم برای شما و همچنین برای نامزدتان بسیار اهمیت دارد. اما شما نباید به گفتن دوستت دارم بسنده کنید. درحقیقت، ابراز علاقه غیر کلامی روش بهتری برای جذب کردن مردان است. مردها تمایل دارند که دوستت دارم را در کارهایشان ثابت کنند بنابراین برای ابراز احساساتشان کمتر از این جمله استفاده می کنند. ما در اینجا شما را با نحوه ابراز علاقه چند نفر آشنا می کنیم تا ببینید چگونه می توانید علاقه و عشقتان را بدون گفتن یک کلمه به طرف مقابلتان ابراز کنید. رمانتیک باشید • گاهی اوقات من یک پیام عاشقانه برای همسرم روی میز صبحانه اش می نویسم. مخصوصا روز ولنتاین با برش های نان روی میز صبحانه علاقه ام را به او نشان میدهم. او با دیدن این پیام عاشقانه لبخندی بر لبانش می نشیند. • هرچندوقت یکبار روی یک کارت برایش می نویسم که چقدر دوستش دارم و از او تشکر می کنم که قبل از اینکه بخوابد آن را بخواند. • همسر من، گاهی اوقات به ماموریت کاری می رود و وقتی که برمی گردد به او هدیه کوچکی می دهم. هدیه را روی میز آشپزخانه می گذارم و منتظر می مانم تا متوجه اش شود. هدیه ای که برایش تهیه می کنم می تواند عطر مورد علاقه اش، گل طبیعی، یا حتی یک تکه وسیله زینتی که خودم درستش کردم باشد. • من گاهی اوقات نوشته های عاشقانه، را در کشوی لباسهای همسرم می گذارم. او هرگز نمی تواند پیش بینی کند که دفعه بعد چه چیزی خواهد دید. او بعد از دیدن نوشته های من آن را بر می دارد و می داند که کار من است. • من روی آینه برای همسرم می نویسم دوستت دارم تا هروقت سراغ آینه رفت آن را ببیند. زندگی را راحت بگیرید می ریزد و روی سینک می گذارد. او بهترین شوهر دنیا است. • من لیست کانال های تلویزیون را به ترتیب علائق شوهرم تنظیم می کنم مثلا اول کانالی که بیشتر فیلم پخش می کند و سپس کانال ورزشی. چون می دانم که او به این دو شبکه علاقه دارد البته این موضوع را به او نمی گویم. زمانی که کنترل تلویزیون را دستش گرفت کاملا سورپریز می شود. • قبل از اینکه شوهرم سرکار برود، میز صبحانه را آماده می کند. برای یک مرد، این واقعا قدم بزرگی است. • شوهر من هر روز صبح زود بیدار می شود. با وجود اینکه کارش ساعت ۹ شروع می شود و می توانید دیرتر از من بیدار شود اما اینگونه نیست. وقتی که من آماده شدم، همسرم سه فرزندمان را به سمت ماشینش می برد تا آنها را برساند. برای من این کار بهترین روش است که نشان می دهد او همه ما را عاشقانه دوست دارد. قدردانی تان را نشان دهید • وقتی که من و همسرم با دوستانمان بیرون می رویم من واقعا به خودمان افتخار می کنم حتی اگر او درمورد چیزهای کوچکی از من صحبت کند. • هر روز صبح قبل از اینکه من از خواب بیدار شوم همسرم دو عدد حوله تمیز برایم آماده می کند تا وقتی که حمام رفتم حوله ام آماده باشد. یک حوله بزرگ برای بدنم و یک حوله کوچکتر برای موهایم. با در آغوش گرفتن همسرتان از او تشکر و قدردانی کنید اولین اعتراضی که بیشتر از بقیه از مردان می شنویم این است که آنها می گویند ما برای کاری که انجام می دهیم قدردانی نمی شویم. دفعه بعد که شوهرتان برای بردن زباله ها به بیرون از خانه رفت برای ۳۰ ثانیه هم که شده او را در آغوش بگیرید و از او قدردانی کنید. مردان فوق العاده تحت تاثیر این روش قرار میگیرند. • زمستان ها موقع صبح، من ماشین شوهرم را استارت می زنم تا زمانی که می خواهد سرکار برود ماشینش گرم شده باشد. نشانه های عشق و صمیمیت را از خودتان به جا بگذارید • صفحه موبایل همسرتان را عوض کنید تا هروقت به گوشی اش نگاه کرد جمله دوستت دارم را بخواند. • من و همسرم ایمیل های کوتاهی برای همدیگر می فرستیم تا به همدیگر نشان دهیم که در هر لحظه چه حسی نسبت به یکدیگر داریم. یکبار او برای من نوشت: آهنگ یک خواننده مرا یاد تو می اندازد. حالا هرموقع که من آن را گوش می کنم متوجه می شوم چقدرشوهرم مرا دوست دارد. • شوهر من ساعت ۵:۳۰ صبح بیدار می شود، اما شب قبل لباسهایش را از داخل کمد و کشویش بیرون می آورد تا صدای باز و بسته شدن آنها مرا بیدار و اذیت نکند. به نظر شما این عشق نیست؟! یک پیام رمزدار بفرستید • روی دیوار هال تا دیوار اتاق خواب نوشته ای دنباله دار برای همسرتان بنویسید. • هر روز صبح که شوهرم سر کار می رود سه بار برایم بوق می زند. با این کار به من نشان می دهد که دوستت دارم.
• شوهر من هر شب خمیردندان را روی مسواکم