نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

بلوچستان در گذر زمان قسمت بیست چهارم



 در قسمتهای گذشته بتفصیل رخدادها ی زمان حکومت بارانزهی را از بدو واگذاری قلعه سرباز توسط سردار سعید خان شیرانزهی حکمران مقتدر مکران ببهرام خان بارانزهی. بیان کردیم چون از ان زمان ببعد اقبال بارانزهی طلوع میکند چون پس از بدست گرفتن حکومتی سرباز بود که روز بروز بر قدرت وشوکت بارانزهی افزوده میشود وسرانجا در دوره میر بهرام خان بود که حکومتی پهره بنپور سراوان هم بدست طایفه بارانزهی می افتد ودر نهایت زمان دوست محمد خان است که بر سراسر مکران هم مسلط میشوند که بطور مفصل بخوادث و رخدادها ی اتفاق افتاده در زمان حکومت بارانزهی را بنقل قول از بزرگانی که خود ویا پدران شان در متن رویدادها بوده اند بسمع دوستداران تاریخ رسانده شد. 
که پس از درگذشت میر بهرام خان در سال 1299شمسی که پایه گذار حکومت بارانزهی بودند چون از وی اولادی بر جا نمیماند دوست محمد خان برادرزاده اش بجای وی در قلعه پهره مستقر میشود ومیتواند در مدت کوتاهی با سیاست ودرایت خود به فرمانروائی بلوچستان برسد ودر زمان حکومتی وی بود که بلوچستان غربی چند قدمی با استقلال بیشتر فاصله نداشت ولی بر اثر غرور بی خد تعدادی از اطرافیانش وندانم کاری انها بودکه دولت انگلیس نا چار بمداخله میشودوبر اثر فشار وتخریکات واطلاعات دولت استعماری انگلیس بود که به حکومت رضا شاه در مرخله نخست اولتیماتوم میدهد. که اگر جهت سرکوب دوست محمد خان اقدام نکند دولت انگلیس ببلوچستان حمله خواهد کرد وانرا ضمیمه بلوچستان شرقی خواهد نمود. 

وهم مقامات انگلیسی تضمین میکنند که در صورت حمله کمکهای نظامی واطلاعاتی دقیق ومفیدی در اختیار ارتش ایران خواهند گذاشت ارتش پوشالی رضاشاه با حمایت وپشتگرمی قوای انگلیس مستقر در ببلوچستان شرقی حمله خود را اغاز میکند در قسمتهای گذشته گفتیم پس از ماهها مقاومت ونبرد حماسی در سراوان سر انجام نیروهای دولتی که به توپخانه مجهز بودند وهم از پشتیبانی چند هواپیمای شکاری بر خوردار بوده اند ومهم تر از همه کمکها وهمراهی سران طوایف سرحد بوده که در پیروزی قوای رضاشاه نقش بر جسته ای ایفا میکنند. وبا این وجود طرف مقابل زمانی باشکست مواجه میشود که مهمات ومواد عذائی انها به اتمام میرسد ودر چنین شرایطی بوده که میر علی محمد ناچار میشود از سراوان عقب نشینی نموده و خود را بسرباز میرساند تا بتوانند در ان منطقه کوهستانی بمقاومت خود ادامه بدهند بهر جهت پس ازشکست درسراوان بود که در روحیه مدافعین قلعه 
پهره هم تزلزل ایجاد میشود ودوست محمد خان هم ناچار میشود بدون در گیری قلعه پهره را رها بکنند وبطرف سرباز عقب نشینی نموده وخود را در سرباز برای. 
جنگی سر نوشت ساز اماده میسازند مامورین خیله گر پس از عقب نشینی دوست محمد خان بطرف سرباز ودریافت خبرامادگی وی برای مقابله فرماندهان نظامی متوجه میشود جنگ در مناطق کوهستانی سرباز با جنگ در قلعها تفاوت بسیار دارد ومیدانستند با چه عواقب و تلفاتی مواجه خواهند شد به این خاطر بجای حمله بطرف سربازاول باب مذاکره را میگشایند وموجباب فریب دوست محمد خان را فراهم میکنند وسردار صادق یک رنگ به خرفهای انها باور میکند وجهت تسلیمی وملاقات با رضاشاه راهی تهران میشود که شرخ حال وی و ماجراها را در قسمت گذشته شنیدید و ازسرنوشت سردار بزرگ تاریخ معاصر بلوچستان مطلع شدید که در دیماه سال 1308شمسی در تهران ودر میدان توپخانه. همراه حاجی شکر رند اعدام میشوند.

واینک بدنباله رخدادها توجه بفرمائید در قسمت گذشته بعرض رساندیم زمانیکه دوست محمد خان وارد تهران میشود از وی بگرمی استقبال میشود وتخت تاثیر عزت واخترامات کاذب قرار میگیرد ودوسه ماهی بعد ازورود ش بتهران توسط یکی از همراهانش نامه ای برای پدرش میرعلی محمد مینویسد که بمخض دریافت نامه یاور شهمراد خان که بعنوان گروگان نزد شما میباشد فوری وی را با عزت اخترام روانه پهره بکنند ومیر علی محمد با خوشخالی این کار را انجام میدهد وشهمراد خان به پهره بر میگردد ویکماهی از برگشتن شهمراد خان نمیگذرد به نیروهای مستقر در پهره دستور میرسد که سریع یک گردان جماز سوار با امکانات لازم جهت تصرف 

بندرچهبار اعزام بشود مقامات نظامی وسیاسی میدانند زمانیکه دوست محمد خان در چنگ انها است میر علی محمد وبحصوص میر دین محمد که بر چهبار تسلط دارد واین بندر سالیان درازی است در تصرف ابا واجداد وی بوده. مقامات دولتی میدانند در این شرایط بوجود امده که دوست محمد خان در تهران است بستگان وی بخود اجازه نخواهند داد در مقابل قوای دولتی عکس العملی نشان بدهند چون دوست محمد خان همانند یک گروگان واسیردر تهران بسر میبرد. بهر جهت دستورمرکز با در دست داشتن این برگ برنده صادر میشود و بالادرنگ بمرحله عمل درمیاید یک گردان جماز سوار از طریق لاشار وعبور از تنگ سرحه خود را به گه میرسانند که در انجا هم سردار حسین خان دوم حکومت میکند وتازه چند ماهی است که با دولت رضا شاه اعلام همبستگی کرده بودند مسیر اردو که از لاشار و گه میگذرد برای نظامیان امن وخالی از خطر میباشد. 
چون سران این مناطق بدولت اعلام همبستگی نموده بودند ومیر هوتی خان اولین سرداری بوده که بدریافت مدال نایل میشود وهم گفتیم اولین سردار منطقه بود که پس از مدتی اسلخه خود وطایفه اش را تخویل میدهد در مقاله قبلی فراموش شد بگویم پس از پایان حکومت بارانزهی وحارج شدن میر علی محمد از بلوچستان بود که چند ماه بعد میر هوتی خان داوطلبانه اسلخه خود وطایفه اش را تخویل میدهند. وبدین طریق طایفه لاشاری اولین طایفه بوده که عملا خلع سلاخ میشود ودر مقابل دولت هم به میرهوتی خان خقوق ومستمری بعنوان بخشدار وکارمند رسمی وزارت کشور پرداخت میکنند. خلاصه اردوی دولتی وارد گه میشود وچند روزی استراخت میکند در همین زمان که اردوی دولتی درگه ( نیکشهر ) توقف نموده بود. 

اقای دلاورخان دیهیم ( سردارزهی ) خود را به انجا میرساند اعلام همبستگی میکند وداوطلب همکاری وهمراهی میشود که با استقبال فرمانده گردان اعزامی مواجه میشود وی تعهد میکند که اگر جنگی رخ بدهد من وافرادم در خطه مقدم جنگ قرار میگیرم وخیلی سریع چهبار را تصرف ودر اختیار قوای دولتی قرار میدهیم وهمانطوریکه دلاور خان گفته بود افراد میر دین محمد که بعنوان کوتوال در چهبار حضور داشتند پس از خبر دریافت رسیدن قریب الوقوع قوای دولتی بهمراهی دلاور خان چهبار را ترک میکنند وخود را به باهوکلات که میر دین محمد در انجا بوده میرسانند وماجرا را بیان میکنند ومیر دین محمد هم بخاطر حضور دوست محمد خان در تهران دست بعملی نمیزند وفکر میکند وقتی دوست محمد خان بر گردد دوباره حکومتی چهبارهم بوی واگذار میشود بدین ترتیب چهبار هم بدون هیچ مقاومتی مثل پهره بتصرف قوای رضاشاه در میاید. 
وحالا لازم شد دلاور خان را معرفی بکنیم وسپس بدنباله ماجرا بفردازیم دلاورخان پسرعموی میردین محمد خان سردارزهی است وسه برادرند بنام دلاور خان و درا خان ومحمد خان وپس از در گذشت پدر میر دین محمد که حاکم باهو دشتیاری بوده منطقه دشتیاری بین میر دین محمد ودلاور خان تقسیم میشود وختی مالیات بندر چهبار تیس وسایر بنادر خوزه شرقی چهبار هم بین نامبردگان تقسیم میشود ضمنا لازم بیاد اوری که بندر کنارک وتنگ از قدیم جز خوزه حکومتی گه بوده اند وبندر کچ کرتی گوکسر وگالک وچند بندر دیگر جز خوزه حکومتی بنت بوده اند. خلاصه سالها بین میردین محمد وپسر عموهایش صلح تفاهم بر قرار بوده تا اینکه میر دین محمد با دختر میرعلی محمد بارانزهی ازدواج میکند واین زمانی است که بارانزهی دراوج قدرت قرار دارد ومیردین محمد با این وصلت احساس قدرت میکند. 
وپس از این ازدواج بود که دیگر حاضر نمیشود سهمیه پسر عموهایش را از مالیات چهبار وسایر بنادر تابعه را طبق قرار داد بدهند وی در این زمان مدعی حکومتی سر تا سر باهو 
دشتیاری میشود وبین دو پسر عمو جنگ در گیری رخ میدهد. وتلفاتی بر افراد انها وارد میشود. بخصوص در یکی از درگیری ها برادر میر موسی خانزهی توسط افراد میر دین محمد کشته میشود واز ان پس حمایت بی دریغ طایفه شجاع میران بنو از دلاور خان شروع میشود. ومیردین محمد نمیتواند بر تمام منطقه دشتاری مسلط بشود منتها کنترول چهبار را بدست میگیرد ولی دلاور خان کوتاه بیا نیست وجنگ کشمکش برای مدتها ادامه پیدا میکند. ضمنا میرموسی پدر اقای غلام خانزهی است که بنظرم اکثر جوانان وی را میشناسند . 
بهر جهت لازم شد دلاور خان را بهتر بشناسید وی از طرف دیگر پسر خاله سردار سعید خان شیرانزهی حکمران مقتدر مکران است که معروف به خاتم بلوچستان بوده. وهم با جناق میرهوتی خان حاکم لاشار است چون نامبردگان هر دو داماد میرزاخان برادر سردار اسلام خان حاکم بنت میباشند میرزا خان همان کسی است که تصادفی. بدست افراد اسلام خان کشته میشود واز ان پس بین اولاد میرحاجی اختلاف وکشت کشتار بوجود میاید که در قسمتهای گذشته به ان پرداخته شد. درضمن یکی از دختران دلاور خان همسر احمد خان برادرمیر هوتی خان بوده وهم دختری از دراخان همسرحاجی اسلام خان مبارکی خاکم اهوران بوده است شهید امان الله خان مبارکی پسر حاجی اسلام خان از طرف مادرنوه درا خان است و هم اقای محمود میرلاشاری که در قید حیات است ازطرف مادرنوه دلاور میباشد. ویکی از پسران دلاور خان بنام اقای پیربخش دیهیم کارمند بازنشسته اداره مالاریا است که در بنت سکونت دارد ویکی از پسران درا خان هم بنام مراد خان است که وی هم کارمند باز نشسته مالاریا است واکنون در گه سکونت دارد ویکی از پسران استوار محمدخان دیهیم بنام خداداد میباشد وی داماد علی خان مبارکی است و کار مند اداره برق روستای ساربوگ قصرقند میباشد. این هم ازرگ ریشه دلاور خان ووصلتهای انها با اقایان لاشاری ومبارکی خلاصه پس از تصرف چهبار وهمکاریهای بیدریغ دلاور خان بود که به پاس این خدمت ببرادر کوچکتر دلاور خان بنام محمد خان درجه استواری داده میشود وعملا محمد خان دیهیم در ردیف درجه داران ارتشی قرار میگیرد وهم پس از تصرف چهبار بود.
که شیخ دوست محمدبلیده ای حاکم قصرقند خود را به چهبار میرساند واعلام همبستگی میکند وتعدادی از سلاخهای خود را تخویل میدهدوتنها در این میان اقای میر دین محمد سردارزهی وحاجی نواب بلیده ای بخاطر وابستگی نزدیک با میر علی محمد تا این زمان اعلام همبستگی نکرده اند چون میر دین محمد با دختر میرعلی محمد ازدواج کرده بودند.

وهم همسر دوم میرعلی محمد خواهر حاجی نواب بوده وهم پسر حاجی نواب. بنام حاجی کریم بخش سعیدی با دختر میر علی محمد که دختر عمه اش بوده ازدواج میکند نامبردگان به این حاطر تا اخرین روزها در کنار میر علی محمد باقی میمانند. وحالا از بازماندگان میر دین محمد بشنوید از وی سه پسر بر جا میماند که عبارتند از اقایان میرعبدی خان یوسف خان ومیرمولادادخان وهم اکنون اولاد میر مولاداد در چهبار سکونت دارند ودر رائس انها خمیدالله قرار دارد که دارای نفوذ واخترامی است نزد مردم ومقامات دولتی واز حاجی نواب هم سه فرزند بجا می ماند پسرارشد اقای حاجی کریم بخش سعیدی است سیاستمدار معروف زمان پهلوی ودو نفر دیگر. یکی عبدالستارنام داشته ودیگری خالد. 

واینک به اصل مطلب بر میگردیم از اعدام دوست محمد مدت زیادی نمیگذرد بنیروهای مستقر در پهره وخاش وسراوان دستور صادر میشود که بطرف منطقه سرباز که اخرین پایگاه بارانزهی است حمله نموده واز کلیه سران عشایر سرحد مکران که با دولت اعلام همبستگی کرده اند کمک گرفته بشود در ضمن طبق گفته مرحوم علم خان بارکزهی سه ماده پس از اعدام پدرم بوده که نیروهای دولتی بطرف سرباز حمله میکنند یعنی با این خساب که دوست محمد خان در دیماه 1308 اعدام میشود وسه ماه بعد میشود فرودین سال 1309 که حکومت بارانزهی در بلوچستان بپایان میرسد. حلاصه بزرگترین ستون نظامی بفرماندهی سرهنگ محمد خان نخجوان ویاور شهمراد خان وبهمراهی سردار دادعلی خان مالکی (بامری) از پهره بطرف سرباز بخرکت در میاید وستونی هم از خاش وسراوان بهمراهی شاهجهان کرد بطرف سرباز خرکت میکنند. ضمنا فرماندهی هر سه ستون بعهده نخجوان گذاشته میشود که وی معاون سرلشکر جهانبانی است که فرمانده کل قشون میباشد. بهر جهت نخجوان پیش از خرکت بطرف سرباز از میر هوتی خان ورستم خان میخواهد افراد مسلخ خود را بیاری قوای دولتی بطرف سرباز اعزام بکنید نامبردگان در شرایط بدی قرار میگیرند چون قلبا مایل نبوده اند بجای کمک بمیرعلی محمد با وی درگیر بشوندواز طرفی حدود یکسالی بود ه که با دولت رضاشاه هم اعلام همبستگی کرده بودند. 
خلاصه در این میان سردارعیسیخان جوان که گویا منتظر چنین روزی بوده به دائیش میرهوتی خان وعمویش رستم خان میگوید اگر شما با رفتن من موافقت بکنید یا نکید من همراه نفرات اندک خود خود را بسرباز میرسانم. 
ودر کنار نیروهای دولتی قرار میگیرم میگوید من هیچگاه ان سخنان تخقیر امیز دوست محمد خان را که در حضور عمویم سرفراز خان بمن گفت فراموش نمیکنم. واز طرفی سید میرزاخان وزیر ومشاور قابل اعتماد میر هوتی خان که از اقایان بارانزهی سخت بدش میامد ه باعث تشویق میر هوتی خان میشود که لازم است خواهر زاده ات را تنها نگذارید نفراتی در اختیار وی بگذارید. سید استدلال میکند چه شما کمک بکنید چه نکید بارانزهی در سراشیبی سقوط قرارگرفته وبنقط اخر رسیده وبدون کمک شما دولت موفق بسر کوب میرعلی محمد خواهد شد 
بهرجهت میرهوتی خان بناچار برادرش عباس خان را همراه یکصد نفر تفنگچی همراه عیسی خان میکند ورستم خان هم وقتی امادگی برادر زاده اش را می بیند. وی هم به کلیه سران طوایف اهوران اطلاع میدهد که در این لشکر کشی عیسی خان را همراهی بکنند وطبق گفته سردارعیسی خان میگویند زمانیکه من به کشیکور رسیدم افراد مسلح من بچهار صد نفر رسید وی میگوید من به اتفاق عمویم عباس خان از طریق اهوران بسمت سرباز خرکت نمودیم وخود را به کشیکور منزل نور محمد فرزندمهران رساندیم نور محمد سر پرست طایفه کشیکوری است که با طایفه بارانزهی مخالف و خونی بوده اند 

چون پدرش توسط بهرام خان کشته میشودخلاصه پیش از رسیدن عیسی خان به کشیکور دو روز بود که جنگ در اطراف قلعه سرباز با شدت ادامه پیدا میکند ودر شب سوم جنگ بوده که میر علی محمد همراه زن بچهایش از قلعه سرباز حارج میشود وخود را بپارود میرساند تا از انجا ترتیب رفتن عیالش را بحارج از مرز داده باشد. وبچراغ خان شگیمی فرزند نواب که یکهفته پیش از اغاز جنگ همراه تعدادی از بستگانش خود را به میر علی محمد میرساند میر علی محمد به چراغخان میگوید شما سه چهار کیلومتری پائین قلعه تنگ را ببند تا من ترتیب رفتن عیال را بطرف پنجگور بدهم چون پس از حروج عیال میتوانیم با خیالی راخت بجنگ ادامه بدهیم. ضمنا چند روز پیش از وقوع جنگ در سرباز بود که صوبدار جمالدین اسمال زهی هم خود را به میر علی محمد میرساند تا در این شرایط سخت وی را یاری بکند ومحبتهای دوست محمد خان را جبران بنماید. بهر صورت در شب سوم جنگ میرعلی محمد بناچار قلعه را ترک وهمراه عیال وبطرف پارود میرود وچراغ خان را مامور بستن تنگ سرباز میکند تا جلوی پیش روی اردوی دولتی بطرف پارود گرفته بشود ودر سومین روز بود که قلعه سرباز بتصرف قوای دولتی در میاید. ونخجوان دستور استراخت میدهد تا از اوضاع واخوال با خبر بشود وهم خبری از کمک اقایان لاشاری ومبارکی بوی برسد چون اطلاع پیدا کرده بودکه عیسی خان همراه برادر میر هوتی خان بطرف سرباز در خرکتند. 

حالا از نور محمد رئیسی سرپرست طایفه شجاع کشیکوری بشنوید میر علی محمد زمانیکه وارد پارود میشود در نظر دارد که هرچه سریع تر عیال واطفالش را به انسوی مرز بفرستند وفرستادن عیال لازمه اش تهیه شتر میباشد ومیداند که شتر در منطقه سرباز فقط در طایفه کشیکوری وجود دارد که سرپرست ان نورمحمد رئیسی است که با هم اختلاف خونی دارند. ولی میر علی محمد ناچار میشود. در این شرایط سخت از دشمن خود طلب کمک بنماید قاصدی نزد نور محمد میفرستند وپیغام میدهد که نور محمد هنگام غیرت بلوچی است نه هنگام تلافی چون عیال و اطفال من در خطر قرار گرفته اند واز شما میخواهم که حد اقل تعداد بیست شتر جهت حارج نمودن بچهایم بپارود بفرستید نور محمد جوانمرد خیلی زود تعداد شتر در خواستی راهمراه تعدادی افراد مسلخ بپارود میفرستند تا عیال میر علی محمد را اسکورت نموده و بپنجگور برسانند. 
وشتر ها ونفرات نور محمد وارد پارود میشود عیال میر علی محمد بهمراه نوشیروان از مرز حارج میشوند وخود را بپنجگور میرسانند ودر پنجگور اقوام نوشیروانی میر علی محمد از انها نگهداری میکنند. خلاصه دو روز پیش از رسیدن سردار عیسی خان بکشیکور این خرکت مردانه وتاریخی نورمحمد انجام شده بود. 
سردار عیسی خان میگویند ما در کشیکور مهمان نور محمد شدیم چون او را دوستی که دارای دشمنی مشترک بودیم میدانستم من به نور محمد پیشنهاد کردم که من برای جنگ با میر علی محمد عازم سرباز هستم شما چه کار میکنید با من همراهی میکنید یا خیرنورمحمد میگوید دوسه روز پیش نخجوان هم از من تقاضای کمک کردند ولی من پاسخی ندادم ولی چون شما منزل من وارد شده اید بر من لازم است در کنار شما باشم نورمحمد افراد مسلخ طایفه اش را بر میدارد همراه عیسی خان بطرف دپکور خرکت. 
میکنند وخبر دارند افراد میر علی محمد دو جا تنگ را بطرف پارود بسته اند هم بالای دپکور که چراغ خان شگیمی همراه افراد خود وتعدادی زیادی از افراد میر علی محمد در انجا سنگر گرفته اند وهم در جائیکه رودخانه کشیکور برودخانه سربازبهم ملخق میشود خلاصه درچهارمین روز تصرف قلعه سرباز بوده که نخجوان دستور حمله صادر میکند وقوای دولتی بفرماندهی یاور شهمراد خان بمدت دو روز متوالی در یک جنگ سختی با چراغ خان شگیمی درگیر میشود وقوای دولتی در ان دوروز قادر بپیشروی نمیشوند ودر پایان روز دوم بوده که یاور شهمراد خان از ناحیه ران مورد اثابت گلوله قرار میگیرد وفرماندهی. را بعهده افسری دیگر میسپارد. وخود جهت مداوا بطرف قلعه بر میگردد و در روز سوم هم قوای دولتی در دهانه تنگ سرباز متوقف میشود وچراغ خان میتواند جلو هر گونه پیشروی رابطرف پارود بگیرد ومخل درگیری همانجائی است که اولین پل بزرگ جاده پهره به سرباز برروی رودخانه سرباز در زمان پهلوی ساخته شده است. بهر جهت چراغ خان حماسه میافریند قوای دولتی در اطراف تنگ میخکوب میشوند ودر خلال همین مدت بود که میر علی محمد موفق میشود عیالش را بکمک نور محمد از مرز حارج بکنند واقایان میر دین محمد سردازهی هم با تمام نیروهایش در کنار میر علی محمد قرار گرفته بود وهم حاجی نواب با افرادش در پارود خضور داشتند. ودر چهارمین روز جنگ در تنگ سرباز بود که قاصد سردارعیسی خان وارد قلعه سرباز میشود وخبر بعقب رانده شدن نیروهای میر علی محمد را از دپکور بوی اطلاع میدهند وعیسی خان کسب تکلیف میکند که ما بطرف پارود برویم ویا بطرف شما بیائیم نخجوان از این خبربسیار خوشخال میشود فوری برای عیسخان مینویسد که اول باید راه پارود را باز بکنیم که نفرات علی محمد در تنگ سرباز بسختی مقاومت میکنند وشما فرداصبح از پشت سر وافراد ما از رو برو بطرف سنگر مدافعین حمله میکنیم تا راه تنگ باز بشود. 
حلاصه بامداد روز بعد نخجوان بدر چادری که یاور شهمراد خان در ان بستری بوده میرود وصدا میزند شهمراد مگر شما مرده اید که این پنجمین روز است این تنگ گشوده نمیشود یاور شهمراد خان با وجود جراهات وارده بلند میشود میگوید سرهنگ من نمرده ام امروز من این تنگ را گشاد میکنم ویا کشته میشوم فقط بمن اجازه بدهید تنها همراه سی سوار که خود من انتخاب بکنم با من همراه باشند امروز کار را یکسره میکنم فوری یاور شهمراد خان به اسم سی نفر از بهترین سوارکاران وتیر اندازان را که میشناخته انتخاب میکند وبا پای مجروح پیش از طلوع افتاب بهمراهی سی سوار بدون پروا بطرف سنگرهای. مدافعین حمله ور میشوند 
ودرست در همین زمان چراغخان متوجه میشود که افراد عیسی خان هم از پشت سر بطرف انها در خال پیشروی هستند وشلیک بی وقفه از روبرو وپشت سر باشدت ادامه پیدا میکند ودر چنین شرایطی بوده که چراغ خان وفکر میکند اگر تا چند دقیقه دیگر خود وهمراهانش را از مخاصره نجات ندهد همه افرادش یا کشته ویا دستگیر میشوند. چراغ خان شجاع که بمدت پنج روز بود که در تنگ سرباز حماسه میافرید در شرایط سختی قرار میگیرد وبناچار پیش از انکه بتله بیفتند دستور عقب نشینی میدهد وبطرف پارود عقب نشینی میکنند وزمانیکه یاور شهمراد خان با اسب بطرف سنگر ها یورش میبرد که مدافعین سنگرهارا رها کرده بودند. 
وخبر تصرف سنگر ها وباز شدن تنگ سرباز بنخجوان داده میشود وهم به عیسی خان اطلاع میدهند که جهت تصمیم نهائی وارد قلعه سرباز بشوند البته انچه باعث شد که چراغ خان سنگر ها را بسرعت رها کند خبر خمله افراد لاشاری واهورانی بود که عیسی خان وعباس خان انرا فرماندهی میکردند چون چراغ خان فرزند میر نواب است وانها خود را لاشاری میدانند گرچه مدتها همراه دوست محمد خان بود ه اند ودر تصرف مکران سیدی و نواب فرزندان کمال خان معروف نقش موثری داشته اند بهر جهت بقول شهمراد خان تنگ سرباز در ششمین روز گشاد میشود واین سخن شهمراد خان برای مدتها در منطقه ضرب المثل میشود. حلاصه جنگ سرباز از اغاز تا پایان نه روز طول میکشد ودر همین روز شوم بود که اخرین سنگر مقاومت میرعلی محمد تصرف میشود وهم حکومت ارانزهی بپایان میرسد.میگویند ( روزگاراست این گهی عزت دهد گه خواردارد = چرخ بازیگر ازاین بازیچها بسیار دارد ) وفراموش نکنیم زیاد طول نمیکشد همین چرخ بازیگر با رضاشاه ومحمد رضاشاه هم همین بازی ها راتکرار میکند واین رسم روزگار است که هر طلوعی را بدون. شک غروبی در پی است زابلیهای مزدور بدانند نوبت انها هم فرا میرسد. چون( همان مرحل است این بیابان دور = که گم شد در او لشکر سلم وتور ) (همان مرحل است این جهان خراب = که دیده است ایوان افراسیاب ) ( بیک گردش چرخ نیلوفری = نه نادر بجا ماند نه نادری ) قلعه نادری 
حلاصه زمانیکه چراغ خان بپارود میرسد دیگر میر علی محمد شکست را می پذیرد ودر همان شب خود به اتفاق اقایان کمال خان فرزند رحمدل که از سران طایفه بریسک پشامگ هستند وحاجی نواب وصوبدار جمالدین اسمالزهی بطرف پشامگ میروند تا از انجا از مرز حارج شده خود را بپنجگور برسانندو در همان شب هم میر دینمحمد سردارزهی از پدر زنش میرعلی محمد بانگرانی برای همیشه جدا میشود همراه افرادش بطرف دشتیاری برمیگردد. وهم چراغ خان با اسرار و اجازه میرعلی محمد همراه افرادش بطرف شگیم رهسپار میشود. 
و یک روز پس از حارج شدن میرعلی محمد از پارود قوای دولتی که تا هنوز از جریان خبر نداشتند همراه اقایان سردار عیسی خان عباس شاه جهان کرد ودادعلی خان بامری ونور محمد رئیسی بطرف پارود سرازیر میشوند ولی تا هنوز به پارود نرسیده بودند خبر حروج میر علی محمد ومتفرق شدن افرادش به نخجوان میرسد وی با خوشخالی وارد پارود میشود ومورد استقبال اهالی قرار میگیرد 
ومیگویند میر علی محمد یک روز پیش از پارود حارج شده وافرادش هم متفرق شده اند نخجوان که دیگر کار را تمام شده میداند پس ازچند روزی توقف در پارود همراه اقایان بطرف قلعه برمیگردد واز اقایان عیسی خان وعباس خان تشکر میکند وبه انها وعده میدهدکه بزودی برای شما و اقایان شاهجهان کرد ودادعلی خان مالکی تقاضای مدال میشود واین وعده عملی میشود مدتی بعد اقایان صاحب مدال میشوند وبه این ترتیب مامورین رضاشاه بساط فریب اختلاف وریا کاری را در بلوچستان میگشایند. ضمنا مطالب ذکر شده نقل قول از اقایانی است که خود در ماجرا شرکت کرده بودند واز نزدیک شاهد رویداها بوده اند مثل اقایان سردار عیسی خان مبارکی وعباسخان میرلاشاری . وهم نقل قول از ورثه وباز ماندگان امیر دوست محمد خان است. در اینجا قسمت بیست چهارم بپایان میرسد. ودر قسمت بعدی از سرنوشت واخرعاقبت میردین محمدسردازهی وحاجی نواب بلیده ای سخن اغاز میکنیم ودر خاتمه باید بگوئیم از ما است که برما است.
 موفق باشید 
عبدالکریم بلوچ 

نظرات 1 + ارسال نظر
عبدالصمد پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:14 ب.ظ

بنظرم یکی از برادران دلاورحان،یوسف خان بودند-چرا که یوسف خان و استوار محمدخان در روستای دیرمان ساکن بودند و خانه آنها موجود است-و همسر دیگر محمدخان دختر میرثوبان می باشد....فرزندان محمدخان نیز یکی موسی خان ودیگری ابراهیم دیهیم است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد