نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

بلوچستان در گذر زمان قسمت نوزدهم


 در قسمت گذشته بدانجا ریسده بودیم میر خداداد رند که وزیر ومشاور نزدیک وهم از بستگان دوست محمد خان بود جهت قانع نمودن نوشیروان وارد سراوان میشود پیغامهای دوست محمد خان را بوی میرساند وهم شروع بپند اندر مینماید که نباید کاری کرد که بموقعیت دوست محمد خان لطمه ای وارد شود چون امروز بارا نزهی هر چه دارد از وجود این مرد بزرگ است وخداوند را شاکر باشید که چنین عزت واخترامی را بشما عطا کرده است. ومیگوید در حال حاضرروابط بسیار حسنه ای 
بین دوست محمد خان ودولت انگلیس برقرار است صلاح نیست بخاطر چند شتر این روابط بهم بخورد میرخداداد وی را متوجه خطرات اختمالی هم میکند که مخالفت با دولت انگلیس چه مخاطراتی برای خکومت نوپای دوست محمد خان در بر دارد برای اینکه بلوچستان دشمنی قوی وسنتی در کمین دارد واگردولت انگلیس هم با ان هماهنگ بشود. خطری بزرگ بلوچستان وحکومت.

دوست محمد خان را تهدید میکند ولی پند واندرز میر خداداد کارگر نمیشود ونوشیروان دست از جهالت ولجاجت بر نمیدارد ومیگوید به دوست محمد خان بگوئید شما نگران نباشید. من خود جواب دولت انگلیس را میدهم. وبگوئید تخت هیچ شرایطی شتر ها را پس نمیدهم ومیگوید فعلا شتری هم باقی نمانده همه را بین افراد م تقسیم کرده ام ونمیتوانم شتر ها را از انها مطالبه بنمایم این کار برای من بعید است چیزی را که بکسی بخشیده ام پس بگیرم. 
حلاصه میر خداداد پس از چند روزی پند نصیخت دست خالی بر میگردد وجریان را به دوست محمد خان گزارش میکندوباز دوست محمد خان به پدرش میر علیمحمد متوصل میشود که وی در این موقع در قلعه سرباز سکونت داشته از وی میخواهد بسراوان بروند وجریان را خل فصل بنمائید که من بدولت انگلیس قول برگشت شترها را داده ام ویاد اور میشود مخالفت دولت انگلیس بضرر ما شما تمام میشود ودولت انگلیس در صدد کمک وشناسائی. حکومت من میباشد. 
میرعلی محمد راهی سراوان میشود ولی نوشیروان از ملاقات با پدرش خود داری میکند وپیغام میدهد من قسم بزرگی خورده ام که شتر ها را پس نخواهم داد وپس از چندین روز تلاش بی نتیجه میر علی محمد هم وبخالت قهر از سراوان بطرف سرباز برمیگردد وجریان را به اطلاع دوست محمد خان میرساند وی هم دیگرجریان را پی گیری نمیکند 
میداند عمل نسنجیده نوشیروان لجباز بموقعیت وی لطمه خواهد زد و دولت انگلیس دست بر دار موضوع نخواهد شد دیر یا زود جنگی نا خواسته به وی تخمیل خواهد شد ونگران وضع بوجود امده میشود وبفکرش میرسد با این وصف باید خود را برای درگیری اماده سازد. 
تصمیم میگیرد در شرایط بوجود امده لازم است با تنها قدرت منطقه رودبار که در ان زمان میرزاخان مالکی که ملقب به ضرغام سلطنه بوده پیمان دوستی وهمکاری ببندد واز طرفی مادرضرغام خواهر ناتنی سردار حسینخان شیرانزهی است وپدرش نوه سعید خان مالکی معروف به رودباری است که سالها حکومت ان منطقه را در اختیار داشته اند. وضرغام خود را بلوچ ونوه محمد علی خان میداند وببلوچ بودن خود افتخار میکند وبحصوص ناروئیهای ساکن خوزه رودبار جیرفت را طرف توجه قرار میدهد وانهاهم به او دلبستگی پیدا میکنند چون وی رااز طرف مادر شیرانزهی میدانند بهر صورت دوست محمد خان تصمیم دارد که برای روز مبادا با ضرغام هم دیداری داشته باشد. وباهم عهد پیمانی ببندند نامبرده با این هدف . 
قاصدانی بطرف ضرغام روانه میکند وخواهان ملاقات میشود وضرغام هم از دیدار. با دوست محمد خان استقبال میکند ودر نتیجه قرار میگذارند طرفین در چاه اسخاق که تقریبا بین رودبار وپهره میباشد با همدیگر ملاقات بکنند وزمان را تعین نموده که ضرغام ازکهنوج ودوست محمد خان از پهره سر موعد خود را به چاه اسخاق برسانند دوست محمد خان از سردار محمد خان شیرانزهی حاکم فنوج میخواهد که در چاه اسخاق بوی ملخق بشود چون دوست محمد خان از روابط فامیلی وی با ضرغام خبر دارد که هردو نوههای 
سردار محمد علی خان هستند وهم روابط شان بسیار حسنه میباشد بدین جهت میانجیگری وی را جهت برقرار نمودن پیمان دوستی وهمکاری موثر میداند. حلاصه در موعد مقرر دوستمحمد خان از پهره همراه لشکری بیش از دوهزار نفر ازطریق مند گورک وجنگل چاه هاشم خود را به چاه اسخاق میرساند وضرغام هم سر موعد مقرر وارد چاه اسخاق میشوند مهمان هوت عبدالنبی فرزند هوت بهرامبگ که سرپرست 
طایفه هوتهای ساکن ان منطقه میباشد وهم ابادی چاه اسخاق متعلق بوی میباشد نامبرده یکی از بزرگترین شتر دارهای منطقه بوده که چندین گله شتر داشته وهم شتر های عبدالنبی از نوع بهترین شترهای منطقه مخسوب میشوند چون در گله شتران وی شتر های رهواری پیدا میشود وهم دارای گاو گوسفندانی فراوانی است وی فردی بسیار متمول ثروتمند ی است که نظیرش دران زمان در منطقه پیدا نمیشود. اقایان دوست محمد خان وضرغام مهمان نامبرده میشوند. البته نه همراه تمام لشکر خود بلکه تنها خود اقایان واقوام نزدیک انها مهمان حصوصی وی بوده اند و فقط گوشت دو لشکر از طرف عبدالنبی تامین میشود جریان صلح صفا وهم عهد پیمان شدن مطرخ میشود. 
وسردار محمد خان که بعنوان سخنگوی جلسه میباشد میتواند نظریات ودیدگاه طرفین را بهم نزدیک بکند ولی ضرغام میگوید منطقه من با کرمان نزدیک است تا لشکر شما بکمک من برسد نوشدارو بعد از مرگ سهراب میشود میگوید من بشما قول بلوچی نمیدهم ولی اگر برای من فرصتی باشدبکمک شمادر وقت ضروت خواهم امد 
ومیگوید در حال حاضرتعداد لشکریان من زیاد است ولی میدانم لرهای رودبار اهل جنگ نیستند در رود بار طایفه با جمعیت زیاد بنام (لر ) وجود دارد ضرغام میگوید من فقط میتوانم روی افراد ناروئی حساب بکنم که تعداد انهاهم در خوزه من قابل توجه نیست ولی با همین تفاصیل در صورت فرصت حاضر بکمک شما هستم. وبنا بگفته شاهدان عینی که دران جلسات حضور داشته اند. 

میگویند پس از یکهفته توقف در چاه اسخاق اقایان همراه لشکر خود بطرف محل برمیگردند ودوست محمد خان در مسیر برگشت که بر سر راهش جنگل چاه هاشم وباقر اباد قراردارد شبی در جنگل چاههاشم مهمان درا بامری میشود. درا از طبقه سرداران بامری است واز اقوام نزدیک سردار زمانخان بامری است ولی من نسبت او را با سردار زمانخان نمیدانم ولی میدانم از یک خانواده هستند وحال که از درا سخنی بمیان امد بدانیم باز ماندگان وی که هستند فرزند درا میرزا خان نام داشته وفرزندان میرزا خان یکی اقای اصغر خان است که هم اکنون در جنگل چاه هاشم که فعلا بنام جلگه معروف است ساکن میباشد وکشاورزی بزرگ ومدرنی در انجا براه انداخته. وصاحب چندین متور پمپ میباشد. 
ضمنا در جنگل چاه هاشم قناتی وجود ندارد ودر گذشته بوسیله دولاب کشاورزی میکردند ولی شغل اصلی اهالی چاه اسخاق وجنگل چاه هاشم وباقر اباد دامداری بخصوص شتر داری بوده فرزند دیگر میرزاخان مبارزمعروف بنام اسا خان بامری است که بدست مزدوران رژیم ملایان بشهادت میرسد البته ایشان با اصغر خان از یک مادر نیستند مادر اصغر خان خواهر سید جعفر خان سجادی است سردار سابق بزمان ومادر اسا خان خواهر مراد خان فرزند نورمحمد بامری است مراد خان هم پدر سردار شهید غلام خان بامری است. 
ضمنا حوزه چاه اسخاق وجنگل چاه هاشم باقر اباد مند گورک باغ نیل واذراباد در خاشیه جنوبی دریاچه جاز موریان واقع شده اند ومالکین این مناطق از سه طایفه تشکیل شده اند هوتها در خوزه چاه اسخاق بامری ها در خوزه جنگل چاه هاشم وناروئیها در خوزه باقراباد ومند وگورک سکونت دارند واین منطقه از نظر اب زیر زمینی بسیارغنی میباشند. 
وهم مساعد ترین زمین برای کشاورزی در خوزه جنگل چاه هاشم میباشد که نظیر ان نه در بلوچستان بلکه در هیچ جای دیگر پیدانمیشود . وحالا از منطقه استثنائی مند گورک بشنوید که در مشرق جنگل چاه هاشم واقع شده ودر شمال ان دریاچه جاز موریان است ودر جنوب ان تپه ریگی بطول چندین کیلومتر قرار دارد و فقط در خاشیه همین تپه ریگ زمین مساعدی برای زراعت وجود دارد زمانیکه ناروئیها بر این منطقه مسئلط شدند وانرا تصاحب کردند شروع به ابادی میکنند واب در این نقطه بخدی فراوان است که با کشیدن یک کاریزدویست سیصد متری بطرف تپه ریگ وزمانیکه عمق کاریز به دو سه متر برسد یک جوی اب جاری میشود ولی فقط خاشیه کوچکی قابل کشت زرع میباشد. 

چون طرف شمالی ان شوره زار است جنوب تپه ریگ ودر همین خاشیه ابادی های بنام مند باغ نیل وگورک اخمد اباد واذراباد بوجود امده ونقط قابل توجه این است این کاریزها هر ده دوازده سال باید عوض بشود وکاریز دیگری بموازات ان در چند متری باید کشیده بشود چون پس از گذشت چند سال بر روی اب کاریز یک قشر چربی مثل روغن بر روی اب ظاهر میشود واب کاریزدیگرقابل اشامیدن وزراعت نمیشود ولی با تغیر جای ان دوباره اب شیرن به اندازه کافی برای مدتها جریان پیدا میکند ومردم بزراعت مختصر خود ادامه میدهند چون مانند جنگل چاه هاشم دارای زمینهای وسیع ومساعدی نمیباشد وبلوچها مثلی دارند میگویند انجائیکه اب هست زمین نیست وانجائیکه زمین هست اب نیست. 
بهر صورت این چربی شبیه گازائیل است وبدون شک در این نقطه ذحایر عظیمی از نفت وجود دارد البته من مهندس زمین شناسی وکارشناس نفتی نیستم ولی چیزی که عیان است باید باور کرد این موارد نقل قول نیستند مشهودات خود م میباشد که من بارها در مند مهمان مرحوم عبدل ناروئی فرزندولی خان سرپرست ناروئیهای این منطقه بوده ام واین هم مختصری از موقعیت مناطق نامبرده وساکناه گذشته وفعلی ان. 
خلاصه دوست محمد خان در مسیر راهش بعد از جنگل چاه هاشم وارد باقر اباد میشود که در انجا شیرمحمد فرزند باقر ناروئی سکونت داشته وشبی هم مهمان شیر محمد میشود شیر محمد هم یکی دیگر از شتر دار های معروف ان زمان بوده که گویا بیش از هزار شتر داشته یاداوری میکنم. درخاشیه جنوبی جاز موریان که منطقه چاه اسخاق وجنگل چاه هاشم ومنطقه باقراباد ومند گورک باغ نیل واقع شده است پوشیده از درخت کهورگز وتاگ و بوطه ای بنام ( شور ) میباشد این بوطه به بلندی یکمترشاید بیشتر در سطخ بسیار وسیعی در این منطقه سبز میشود شور یکی از بهترین ومقوی ترین خوراک شتر میباشد که در این حدود بخد وفور میروید وصاحبان شتر در این منطقه اختیاجی بتهیه خوراک شتر در طول سال ندارند وبهمین سبب است بزرگترین شتر داران بلوچستان دراین منطقه بسر برده ومیبرند. وحالا که از شیر محمد ناروئی نامی بردیم بازماندگان او را بدانیم فرزند ارشد. او بنام حاجی ولی محمد است وکوچکتر بنام اسا. 
حاجی ولی محمد هم یکی از بزرگترین شترداران منطقه در زمان خودبوده. و نام یکی از پسران مرحوم حاجی ولی محمد امان الله است. وفرزند اسا ناروئی بنام میرزا بوده داماد غلام حسین خان بامری نامبرده در یک درگیری توسط مزدوران رژیم ملایان کشته میشود. این هم از اقایان درا بامری وشیر محمد ناروئی وبازماندگان انها. 
حلاصه طبق گفته شاهدان عینی که در جلسه ملاقات دوست محمد خان وضرغام شرکت داشته اند پسرعموهای سردار محمد خان میباشند که در ان مسافرت وی را همراهی میکنند بنامهای اقایان مرحوم لطف علی خان. حاکم مد مچ ومحمد علی خان حاکم محتاراباد وچاکر خان نامبردگان فرزندان سردار عبدالله خان شیرانزهی هستند. شرخ این رویداد را من از مشهودات انها نقل قول میکنم. ضمناپس از درگذشت هوت عبدالنبی تمام سرمایه اش بفرزندش بنام کرمشاه منتقل میشود این هم ازهوت عبدالنبی. 
بهرجهت چاکرخان که بیشترین طرف مصاحبه من بوده میگوید تنها نتیجه مثبت این مسافرت این بود که پس از دوسال دادن نصف مالیات فنوج پشته. به دوست محمد خان در همین ملاقات دوست محمد خان میگوید از این پس من از بنت فنوج مالیات ودهیکی لازم ندارم تنها در صورت لزوم از نظر نظامی بمن کمک بکنید که پیشنهاد وی با استقبال سردار محمد خان روبرو میشود. وهم باعث خوشخالی ضرغام میشود وبگفته چاکر خان که من قبلا هم نامبرده را گنجینه ای از تاریخ بلوچستان معرفی کرده بودم میگوید حدود یک سال پس از این ملاقات بود که جنگ دوست محمد خان با رضاشاه اغاز میشود. 

اینک به اصل مطلب بر میگردیم وان نا رضایتی دولت انگلیس بود زمانیکه از برگرداندن. شترها مایوس میشود با دولت ایران شروع مکاتبه و مذاکره مینماید وهم التیماتم میدهد که اگر برای سرکوب دوستمحمد خان اقدام نکند دولت انگلیس وارد عمل میشود وبلوچستان غربی را ضمیمه خاک خود مینماید. وهم یاد اور میشوند افراد مسلخ دوست محمد خان دارای انگیزه سیاسی نیستند وهم اموزش نظامی ندارند تعدادی افراد مسلخ هستند که توان مقابله در برابر یک لشکر منظم را ندارند وهم اطمنان میدهد که اکثر سران طوایف بلوچستان قلبا با دوست محمد خان همراه نیستند.
وبا ورد قوای دولتی بمنطقه حاضر بهمکاری خواهند شد که متائسفانه پیش بینی مامورین انگلیسی درست از اب در میاید. 

وهم مامورین انگلیسی تعهد میسپارند که در صورت نیازنیروهای انگلیسی مستقر در بلوچستان شرقی بکمک ارتش ایران خواهد شتافت. بهر جهت رضاشاه با پشتیبانی سیاسی ونظامی وهم اطلاعاتی دولت انگلیس تصمیم بلشکر کشی ببلوچستان را میگیرد وبلشکر خراسان ولشکر کرمان فرمان جنگ را صادر میکند. وفرماندهی دولشکر را بعهده سر لشکر امان الله جهانبانی میگذارد وبا اختیاط دولشکر بسوی بلوچستان بخرکت در میایند ودر این لشکر کشی چندین عراده توپ وچند پروند هواپیمای شکاری وجود داشته لشکر خراسان اول وارد نیمروز میشود. 
که بعداز اشغال بلوچستان بود منطقه نیمروز بنام سیستان خوانده میشود لشکر خراسان پس از مدتی توقف واستراخت در سیستان فعلی بطرف زاهدان کنونی خرکت میکند وسپس بقصد تمرکز در شهر خاش که هدف اصلی میباشد چون در نظر دارند در انجا ستاد عملیاتی را تشکیل بدهند واول با سران منطقه سرحد وارد مذاکره بشوند وانها را راضی بهمکاری بنمایند. حلاصه لشکر شرق وارد خاش میشود ولشکر کرمان وارد بم وبا هم در تماس هستند که همزمان عملیات را اغاز بکنند سرلشکر جهانبانی دستور دارد اول با دوست محمد خان وارد مذاکره بشود تا شاید وی بدون جنگ درگیری تسلیم بشود اولین اقدام جهانبانی بر قرار نمودن تماس با سران طایفه سرحد است واولین سرداری که حاضر بهمکاری میشود. 
سردار عیدو خان ریگی است ومتعاقب ان سایر سران سرحد یکی بعد از دیگر همکاری خود را با دولت رضاشاه اعلام میکنند که در رائس انها سردار جما خان اسماعیل زهی وسردار جیند خان یار محمد زهی قرار دارند وهم کردهای ساکن خاش بخاطرقتل برادر شاه جهان وچند نفر دیگراز طایفه کرد که بدستور نوشیروان کشته میشوند. قبلا مخالف وخونی باطایفه بارانزهی بوده اند بدین جهت ازنیروهای دولتی استقبال میکنندوهم شا هجهان کرد که رئیس طایفه کرد است وچند سالی بود در کرمان مرتب از دوست محمد خان شکایت میکند وبا پیش امدن این وضع وی با خوشخالی همراه لشکر کرمان بطرف بلوچستان برمیگرددومنتظر چنین روزی بوده که انتقام خود را بگیرد.

خلاصه سرلشکر جهانبانی پس ازجلب رضایت واماده شدن سران طوایف سرحد جهت همکاری اول طبق دستور باب مذاکره را با دوست محمد خان میگشاید وهم در نظر دارد در خلال این مدت بتواند از اوضاع واخوال منطقه ونخوه خمله را تخت برسی قرار بدهد که اول بطرف پهره خمله بکند ویا سروان ودر صورت شکست مذاکرات. طرخ نهائی خود را عملی سازد. بهر جهت اول قاصدی همراه نامه بپهره میفرستد واز دوست محمد خان دعوت میکند که جهت مذاکره ورساندن پیغامهای رضاشاه به خاش بیایند تا مراحم پادشاه را باطلاع ایشان برسانند ویاد اور میشودکه دولت ایران سرجنگی باشما ندارد در صورتیکه حاضر بمذاکره. وسازش باشید. نامه جهانبانی بدوست محمد خان میرسد وی در جواب میگوید اگر خود رضا شاه به خاش بیاید شاید من برای مذاکره بانجا بیایم ولی اگر شما میل مذاکره دارید میتوانید بپهره بیائید من اماده شنیدن پیغامهای رضاشاه هستم. 
خلاصه پس از چندین قاصد که رد بدل میشود ونه جهانبانی به پهره میرود ونه دوست محمد خان بخاش سر انجام توافق میشود ملاقاتی در کارواندر که بین خاش پهره میباشد صورت بگیرد وهدف اصلی جهانبانی از این وقت کشی ها کسب اطلاع بیشتر از موقعیت جنگی دوست محمد خان است وانتخاب مخل درگیری. بهر جهت در موعد مقرر دوست محمد خان از پهره همراه بیش از هزار نفر بطرف کارواندرخرکت میکند. 
وسرهنگ محمد خان نخجوان بنمایندگی از طرف جهانبانی از خاش همراه افراد مسلخ زیادی بطرف کارواندر خرکت میکنند وقرار میشود درمخل ملاقات طرفین تنهاهمراه سی نفر در نقطه ای بنام ( گونیچدر ) که نزدیک ابادی کارواندر است ملاقات بنمایند. ودو لشکر در روز موعود به کارواندر وارد میشوند در روز ملات سرهنگ نخجوان همراه سی نفر پیش از رسیدن دوست محمد خان خود را بمخل ملاقات میرساند. دوست محمد خان هم به افرادش میگوید حدود سی نفر همراه من بیائید وبقیه درصد دویست متری متمرکز بشوید. 
دوست محمد خان همراه سی نفر بطرف وعده گاه براه می افتد ولی متوجه میشود کلیه افراد پشت سرش در خرکت هستند دوست محمد خان توقف میکند وبه افردش دستور میدهد شما جلوتر نیائید چون قرار است ما همراه سی نفر بمخل ملاقات برویم ولی افردش چندان توجهی بدستور وی نمیکنند. میگویند گجر ها پایبند قول قرار نسیتند ما سردار خود را تنها نمیگذاریم وبا این برداشت بدستور دوستمحمد خان توجهی نمیکنند واز ان طرف نخجوان که قبلا خود را بمخل وعده گاه رسانده بود از دور وبا دوربین وضعیت افراد دوست محمد را زیر نظر میگیرد ومتوجه میشود هر چه دوست محمد فرمان توقف افراد ش را میدهد. کسی توجه نمیکند وهمه افراد پشت سروی براه افتاده اند نخجوان از این وضع تعجب میکند ومیداند که نظم وانظباتی در کار نیست. خلاصه دوست محمد وارد مخل ملاقات میشود وبا نخجوان وارد گفتگو نخجوان پیغامهای جهانبانی را از قول رضا شاه نقل میکند که اگر شما تسلیم بشوید وتنها پرچم ایران را بر دروازه قلعه ناصر بلند بکنید همین کافی است ودولت شما را بعنوان والی بلوچستان تعین میکند وبه هزار نفر از افرا د شما خقوق مستمری هم پرداخت میشود. 
واگر این پیشنهاد را بپذیرید جریان بدون جنگ درگیری فیصله میشود در غیر این صورت خود را برای جنگ با دولت ایران اماده بکنید نخجوان میگوید من از عشایر اذربایجان و ترک هستم من خود یکی از مخالفین رضاشاه بودم وبا قوای دولتی مدتها زدخورد کرده ام سر انجام وقتی تسلیم شدم مورد توجه پادشاه قرار گرفتم وبمن در جه سرهنگی داده شد. دوست محمد خان در جواب میگوید سلام مرا به رضاشاه برسانید وبگوئید من هم با دولت ایران سرجنگی ندارم فقط دولت رضاشاه حکومت مرا برسمیت بشناسد ومرا بعنوان یک دولت همسایه بداند نه رعیت وتابع ایران. میگوید من خودم برای مناطق بلوچستان والی تعین میکنم ان وقت بیایم عنوان والی گری رضاشاه را قبول بکنم اولین واخرین خرف من همین است وگرنه من هم اماده جنگم. وپس از ساعتها گفتگو. 
سرانجام نخجوان متوجه میشود مذاکرات فایده ای ندارد. به دوست محمد خان میگوید این را از من بشنوید انطوریکه من امروزاز وضع افراد مسلخ شما نتیجه گرفتم این افراد در زمان قدرت شما ودر حال عادی بدستور شما عمل نمیکنند چون من متوجه بودم هر چه شما دستور توقف میدادید انها بفرمان شما بی اعتنائی میکردند وبنظرم شما با این افراد توان مقابله با ارتش منظم ایران را ندارید. میگوید توجه بکنید نخجوان فوری یک سوتی میکشد ان سی نفری که در یکصد متری بخالت اماده باش ایستاده بودند در یک چشم بهم زدن خود را بچند قدمی میرسانند خبر دار می ایستند وباز با سوت دوم دوبار بسر جای خود بر میگردند میگوید دوست محمد خان اینها هستند که با فرمان ما جلو اتش میروند. ترک شجاع میگوید دوست محمد خان اگر من فرمان درگیری با شما را داشتم امروز با همین افراد اندک تکلیف شما را روشن میکردم دوست محمدخان هم میگوید اگر جریان ملاقات نبود من هم دستور میدادم دستهای شما را از پشت می بستند وترا باخود به پهره میبردم. وبا رد بدل شدن این سخنان تند تیز. جلسه بهم میخورد هرکدام بطرف مقصد بر میگردند. مطالب ذکر شده از نخوه ملاقات نقل قول از حسن خان مبارکی است که خود در ان ملاقات حضور داشته وی متوفای دهه دوم حکومت ملایان است. ودر هریدوک زندگی را بدرود میگوید وهمچنین گفته های حسن خان را هم مرحوم علم خان فرزند دوست محمد خان تائید میکنند. حلاصه زمانیکه دوست محمد خان وارد پهره میشوند هم پیمانان خود را در جریان میگذارد که جنگ من با دولت رضاشاه ختمی است فوری افرادی مسلخی از طایفه خود را بکمک من بفرستید. ودر این میان تنها میرهوتی خان حاکم لاشار ورستم خان حاکم اهوران سریع افرادی جهت کمک روانه پهره میکنند رستم خان پسر بزرگش بنام برکت خان وخواهر زاده اش. بنام دلاور خان را بهمراهی دویست سیصد نفر اهورانی. ومیر هوتی خان هم پسرعمو ودامادش بنام نورالدین خان راهمراه سید میرزا خان و سیصد چهارصد نفرمسلخ به پهره میفرستند. واقایان شیرانزهی میگویند ما هم بزودی نفرات خود را بکمک میفرستیم ولی چنین نکردند شاید منتظر خبر شکست دوست محمد خان هم بودند چون انها از دست دادن. بنپور را گویا فراموش نکرده بودند. 
بهر جهت از ان طرف هم جهانبانی اماده خمله میشود وشایع میکنند که لشکر دولتی اول بطرف پهره خمله خواهد کرد وهدف از این شایعه این بودکه جبهه سروان را متفرق بکنند چون هدف انها اول تصرف سراوان بوده ومیدانند در سراوان خود میرعلی محمد. وخواهر زاده اش میر ابراهیم خان فرزند اعظم خان در سراوان موضعه گرفته اند وشایعه تا خدود زیادی کارگرمیشود برای اینکه ابراهیم خان. همراه تعداد زیادی از افراد زبده. 
سراوان را ترک میکنند وجهت راه بندان خود را بکارواندر میرسانند. ودر انجا سنگر واستخکاماتی میسازند وبرای مقابله اماده میشوند ولی لشکر خراسان بفرماندهی خود جهانبانی وهمراهی سران سرحد که در رائس ان سردار عیدوخان ریگی وجما خان اسمال زهی وجیند خان یار محمد زهی همراه افراد زیادی از طایفه خود. 
که ستون فقرات لشکر دشمن را دراین لشکر کشی تشکیل مید ادند همراه قوای دولتی وبا سرعت بطرف سراوان خرکت میکنند ودرنظردارند مدافعین را غافل گیرنموده وجنگ را در کوتاهترین مدت بنفع خود خاتمه بدهند.
اولین درگیری در شهرگشت رخ میدهد که ابراهیم خان پسر میرزا خان بارانزهی. دفاع قلعه انجا را بعهده گرفته بود جنگ اغاز میشود. در همینجا قسمت نوزدهم را بپایان میبریم. دنباله دارد. گوشنت ( مردانی توار = شیرانی شکار = مانیت یاد گار ) 
در ضمن برای چند مین بار یاد اورم میشوم مرا بحساب نویسند ه ای اشنا به زبان فارسی ندانید چون میدانم نوشتارم دارای ایرادات انشائی واملائی فراوانی است امیدوارم عذرم را بپذیرید ودر نهایت از عزیزان انتظار دارم تنها روی مطالب ذکرشده که بنظرم از منابع موثق وشاهدان عینی میباشد دقت نموده و تخقیق بفرمایند درپایان ازانتقادات سازنده وپیشنهاد ها ی ارزنده شما استقبال میکنم باسپاس فراوان. 
موفق باشید عبدالکریم بلوچ
 

نظرات 1 + ارسال نظر
نور احمد اومان سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1401 ساعت 12:13 ق.ظ

دوست عزیز تشکر از زحمات تان
باید بدانید که تاریخ ایران را عمدتا دشمنان ایران مانند مصری ها یونانی ها رومی ها اعراب و دیگران نوشته اند وقتی مسله به تاریخ اقوام غیر فارس میرسد فارس ها شروع به دروغ فراگنی اضافه از حد کرده و میکنند در ایجا هر چند فرصت کوتا است مشتی برابر خروار مینگارم که:
بلوچ ها بعد از اشک بیست و دوهم اشکانی معروف به بلوچ بالاچ بلوچی بالاچی شدند و قبل از ان معروف به اشگانی و اشگ بودند که اندکی تغیر کرده به اشکانی, و اشگ نوع علف یا سبزی است که در اب جوش داده با ان اب لباس می شستند و بجای صابون استفاده میشد از انجاییکه پاک کننده بود و مردم هم که قبل از اغاز سلسله اشکانی مصروف امور دین میترایی در تقسیم کار اجتماعیی جامعه بودند اشگ برای شان مقدس بود و انان اخوند ها و رهبران میترایی شانرا اشگ نام مانده بودند یعنی بجای ملا و مولوی و اخوند اشگ می گفتند . بلوچ ها چند گروف اند. اول بلوچ های مکایا مکران که اصلا مانند کرد لر براهویی کاسپی فارس و دیگران بازماندگان تمدن هشت هزار ساله سومر اند وقتی اکدی های دمشق انان را شکست دادند هر یکی بجای کوچیدند در حالیکه هنوز اشتراکات زیاد باهم دارند دوهم بلوچ های اشکانی که ساکنان اذربایجان بوده اند و معروف به پارت ها ایشان نسل یوسف و بنیامین یهودی اند که چهار و نیم هزار سال پیش از کنعان به اجازه اشور انجا امدند و دین میترایی را ترویج کردند سوم بلوچ های براهویی یا کاسی کاسپی کوچی اند با تاریخ سومر سوم بلوچ های نهتانی که نه قوم عرب اند که در بلوچستان ماندگار شدند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد