نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

دیدار جوان مازندرانی با خانواده پس از 32 سال

دیدار جوان مازندرانی با خانواده پس از 32 سال
این جوان که اکنون دارای 2 فرزند است 32 سال پیش در یکی از بیمارستان‌ها به دنیا آمدولی هنگام تولد ، عموی این نوزاد در غیاب پدرش موافقت کرد تا این کودک تحویل زوجی شود که از نعمت فرزند بی‌بهره بودند.
جام جم: جوانی پس از گذشت 32 سال سرانجام موفق به پیدا کردن خانواده‌اش شد و در آغوش پدر اشک شوق ریخت.

این جوان که اکنون دارای 2 فرزند است 32 سال پیش در یکی از بیمارستان‌ها به دنیا آمدولی هنگام تولد ، عموی این نوزاد در غیاب پدرش موافقت کرد تا این کودک تحویل زوجی شود که از نعمت فرزند بی‌بهره بودند.

پس از پیگیری پدر و برادر مهدی (جوان گمشده) از یک سو و تلاش‌های مهدی سرانجام آنها چند روز پیش در شهر سورک در 12 کیلومتری خاورشهر شهرستان ساری همدیگر را در آغوش گرفته و اشک شوق ریختند.

پدر این جوان که اکنون خوشحال‌تر از همیشه به نظر می‌رسد، در ارتباط با گم‌شدن فرزندش گفت: مادر مهدی هنگامی که او را باردار بود سخت بیمار شد و پزشکان با استفاده از آمپول و دارو توانستند مهدی را سالم به دنیا بیاورند. در آن بیمارستان پرستاری بود که یکی از بستگان نزدیکش بچه نداشت لذا از مادرش درخواست می‌کند که بچه را به آنها بدهد. مادرش می‌گوید که صاحب بچه پدرش است و او هم الان همراه با دام در مراتع و ییلاقات است لذا از عمویش اجازه گرفتند، عمویش هم موافقت کرد. وقتی من مطلع شدم از مادرش علت را پرسیدم که او هم موافقت عموی بچه را علت جدایی بچه دانست. مهدی 8‌آبان 58 به دنیا آمد. بچه هشتم خانواده بود و از آن موقع خیلی دنبال بچه گشتیم اما پس از مدتی مادر بچه هم فوت کرد.

وی افزود: چندی بعد با مراجعه به بیمارستان خواستم بچه‌ام را پیدا کنم که مطلع شدم پرستاری که فرزندم را گرفته به شهرستان گنبد منتقل شده بود. من هم که دامدار بودم و بچه‌های کوچک و قد و نیم قدی داشتم و باید به بچه‌ها و دام می‌رسیدم. از طرفی سواد هم نداشتم و نمی‌دانستم باید چکار کنم، این بود که دیگر خبری از بچه نداشتم تا این که سال گذشته پسر بزرگم از من خواست دوباره به بیمارستان برویم و از اول ماجرا را پیگیری کنیم ولی باز هم راه به جایی نرسید. اما از آن طرف پسرم که نزد خانواده دیگری زندگی می‌کرد و بزرگ هم شده بود برای خودش تشکیل خانواده داده بود تا این که خانمی که او را بزرگ کرده بود و او تصور می‌کرد مادرش است، فوت کرد.

پدر مهدی اضافه کرد: با فوت این زن شوهرش هم پس از مدتی ازدواج مجدد کرد. یک روز که بین همسر مهدی و زن دوم پدرخوانده مهدی اختلاف می‌افتد. در لابه‌لای اختلافات زن دوم این آقا ماهیت پسرم را نزد عروسم فاش می‌کند و می‌گوید: شوهرت سید است و نام پدرش سیدعلی ساداتی و نام مادرش زینب توبه است و اهل روستای بالاده از توابع چهاردانگه ساری هستند.

پدر مهدی ادامه داد: وقتی که عروسم این ماجرا را برای پسرم تعریف می‌کند پسرم به دنبال کشف ماهیت و اصالت و خانواده‌اش می‌گردد تا این که از طریق خواهرزاده‌ام که اتفاقا 8 سال با مهدی همکار بودند ما را پیدا می‌کند. الان هم دوست دارم پسرم را بخاطر سرگذشت حضرت یوسف، سیدیوسف ساداتی صدا بزنم.

مهدی جوانی که پس از 32 سال خانواده‌اش را پیدا کرد هم در تشریح ماجرا گفت: در 21 سالگی پس از این که مادرم یعنی خانمی که مرا بزرگ کرد، فوت کرد خواهرم را چند بار در خواب دیدم. زن سیدی که خواهر بزرگم است با لباس سبز بخوابم می‌آمد و مرا می‌دید و گریه می‌کرد این خواب چند مرتبه دیگر هم برایم تکرار شد. از طرف دیگر پس از فوت مادرم خاله‌هایم به من گفتند که تو سید هستی ولی از آنجایی که هیچ سرنخی نداشتم نمی‌توانستم، خانواده‌ام را پیدا کنم از طرف دیگر روحانی بزرگ شهرمان هم از من خواست که اسم فرزندانمان را سید بگیرم و اگر این کار را نکنم گناه می‌کنم که این موضوع مرا سخت تحت تاثیر قرار داد.

وی افزود: اختلافات نامادری‌ام هم باعث شد که کنجکاوی کنم و اصل ماجرا را جویا شوم و سرانجام با پیگیری‌های فراوان متوجه شدم خانواده‌ام اهل روستای سمسکنده در 5 کیلومتری شهرمان سورک هستند؛ لذا همان روز به این روستا رفتم و با خانواده‌ام ملاقات کردم. مهدی گفت : تصویری که در خواب از خواهر بزرگم می‌دیدم همان تصویری بود که در روز دیدار دیدم؛ لذا در روز ملاقات با خانواده‌ام، او را کاملا شناختم.

وی افزود: الان متاهل هستم و 2 پسر به نام‌های مهرشاد 9 ساله و شایان 3 ساله دارم. مهدی تصریح کرد: از آقای خوشتراش پدرم که 32 سال برایم زحمت کشید، خالصانه تشکر می‌کنم و همیشه او را پدرم می‌دانم.

برادر بزرگ سیدمهدی که سیدیحیی ساداتی نام دارد از پیگیری همیشگی مادربزرگ پیرشان از نوزاد می‌گوید و یادآور می‌شود که به خاطر این موضوع بارها پدرم را ملامت می‌کرد و از سرگذشت نامبهم نوزاد نگران بود و به خاطرش سال‌ها گریه می‌کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد