نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

بلوچستان درگذرزمان - قسمت چهارم‏

درقسمت سوم به آنجا رسیده بودیم که سردار حسین خان همراه قوای دولتی ‏بسرکردگی فردی بنام یاورکاظم خان از بنپور بطرف منطقه لاشار حرکت میکنند تا ‏میرهوتی خان اول را کشته ویا دستگیربنمایند ؛ واینک به دنباله ماجرا توجه بفرمائید.‏
‎,‎اردوی دولتی همراه سرداروافرادش وارد شهرپیپ میشوند که دران زمان ‏مرکزحکومتی منطقه لاشار بوده وپس از پرس جو متوجه میشوند میر بمناطق ‏کوهستانی سرکوه رفته ودرنقطه ای بنام ( گت شگیم) سنگر گرفته وخود را برای ‏درگیری اماده نموده.‏
بهر حال قوای دولتی پس ازمدتی استراحت در پیپ تصمیم میگیرند که از طریق ‏تنگ سرحه
هیچان وارد شگیم شده وبطرف بالای رود خانه شگیم که سرچشمه ان از ارتفاعات ‏سرکوه است پیش میروند وخود را به نزدیکی گت میرسانند ودر جای مناسبی حیمه ‏وهرگاه خود رابرپا میکنند ومستقر میشوند.‏

اول از منطقه سرکوه وگت شگیم بگوئیم‎:‎‏ ‏

در منطقه لاشار دومنطقه کوهستانی و صعب العبوروجود دارد بنام سرحه وسرکوه. ‏واین دو منطقه کوهستانی را رودخانه سرحه از هم جدا میکند وفاصله فقط عرض ‏رودخانه میباشد . رودخانه سرحه از ارتفاعات آزباغ سرچشمه میگیرد واز شمال ‏بطرف جنوب سرازیر میشود وازکنار ابادی های هیچان ومخت و بندان وپوتان ‏میگذرد ودر جای بنام پوزگ به رودخانهای شگیم کشیگ ملحق میشود وبطرف دریا ‏جریان پیدا میکند.‏

ضمنا از تنگ سرحه بطرف غرب تا تنگ فنوج این سلسله کوهستان بنام سرحه ‏معروف است ‏
و حدودا پنجاه الا شصت کیلومتر طول دارد که بنام سرحه نامیده میشود و طایفه ای ‏بنام سرحه ای دراین کوهستان سکونت دارد . آبادیها ودربند های که دراین کوهستان ‏وجود دارد متعلق بهمین طایفه میباشد ولی شغل اصلی انها دامداری است . ‏کوهستان سرحه به سفید کوه فنوج وصل میشود وهمین سلسله کوه است که بطرف ‏رمشک بشکرد وکهنوج رودان جبال بارز و بندرعبا س ادامه پیدا میکند ودر نهایت ‏بسلسله جبال زاگرس متصل میشود .‏

وهمچنین از تنگ سرحه بطرف شرق تا نقطه ای بنام گلی ومکی که درگذشته ‏مرزعشایری منطقه لاشارواهوران بوده بنام سرکوه معروف است. وطول این سلسله ‏کوهستان هم بنظرم کمترازشصت الا هفتاد کیلومترنیست وطایفه ای بنام سرکوهی ‏در این کوهستان زندگی میکنند وادامه همین سلسله کوهستان است که از منطقه ‏اهوران میگذرد وبکوهای سرباز وصل میشود وسپس بکوهستانهای بلوچستان شرقی ‏متصل میشود ودوطایفه سرحه ای وسرکوهی از قدیم الایام خود را وابسط بطایفه ‏لاشاری میدانند .‏
در منطقه سرکوه سه رودخانه بموازات هم جریان دارد که از شمال بطرف بجنوب ‏سرازیر میشوند بنام رودخانه دارکان که این رودخانه به رودخانه کشیک می پیوندد ‏واز طرف شرق شهرستان گه میگذرد و دو رود خانه دیگرهم که از ارتفاعات ‏سرکوه سر چشمه میگیرند بنام رودخانه کچ وهبودان و در کنار این رودخانها ‏ابادیهای فراوانی وجود دارد ومتعلق بطایفه سرکوهی میباشد. و شغل اصلی انها هم ‏دامداری است بهر جهت این دو رود خانه پس از طی مسافتی بهم می پیوندند ‏ورودخانه شگیم را تشکیل میدهند ورودخانه شگیم هم ازطرف غرب شهرگه میگذرد ‏واین بود موقعیت کوهستانی ورود خانهای منطقه سرکوه.‏

وحالا ازگت شگیم بگویم که در دل کوهستان عظیم سرکوه دره ای وجود دارد بطول ‏تقریبی ده الا پانزده کیلومترطول که دور تا دور این دره را کوهستانی بشکل دیواردر ‏بر گرفته؛
که از هیچ طرف راه عبوری بداخل دره وجود ندارد وفقط راه داخل شدن به ان از ‏طریق دهانه دره میباشد که بصورت دروازه ای جلب توجه میکند وآب دره هم ‏بصورت ابشار بداخل رودخانه شگیم میریزد .‏
وارد شدن بداخل دره با دشواری انجام میشود وتنها الاغهای همان منطقه قادر به بالا ‏رفتن وداخل شدن به دره میباشند ودر داخل ان هم تعداد قابل توجهی نخل خرما وجود ‏دارد . وهم اب دائیم وهم دارای غارها وپناه گاهای طبیعی زیادی که احتیاجی ‏بسرسرپناه نیست واین نقطه در گذشته معروف به گت شگیم بوده و پناهگاه مناسبی ‏بشمارمیرود .‏

ضمنا انچه درمورد گت شگیم مینویسم برمبنای اظهارات واطلاعات ساکنین سرکوه ‏میباشد واز همان کسانی کسب اطلاع شده که در داخل گت مالک نخل خرما ها ‏میباشند متائسفانه با وجودیکه من چندین بار بمنطقه سرکوه رفته ام ولی از نزدیک ‏موقعیت گت را ندیده ام ولی بجرئت میتوان گفت انچه در مورد موقعیت گت بیان ‏میشود جای شک تردیدی نیست وبقول اهالی سرکوه اگرساکنان گت ‏ازنظرآذوقه ومهمات درمضیقه نبا شند امکان نفوذ بداخل گت وجود ندارد.‏
‏ چون اگر چند نفرمسلخ دردو سوی داهانه دره سنگر بگیرند کافی است بخاطر اینکه ‏تنها راه ورد از کناره های ابشاربسختی ودشواری امکان پذیر است گت شگیم ‏بصورت یک دژ وقلعه طبیعی میباشد ومکانی استثنائی ودیدنی است ولی اکنون این ‏دژمحکم وتسخیر نشدنی وبا پیدا شدن هواپیما وهلیکوپتردیگران اعتبارگذشته را ندارد ‏که قابل نفوذ دشمن نباشد . ‏میگویند دادشاه بارها درمواقع ضرورت زن بچه های خود را جهت استراحت به این ‏پناهگاه آورده این بود موقعیت گت شگیم . ‏معنی گت بزبان بلوچی یعنی - سرگردان وحیران

میرهوتی خان اول به داخل گت شگیم پناه میبرد‏‎:‎

وحالا به اصل مطلب برمیگردیم میرهوتی خان پس ازنجات اززندان قلعه بنپور؛ ‏خود را بهمین گت میرساند وچند ماهی طول میکشد تا قوای دولتی خود را بدانجا ‏برسانند وایشان هم میتواند دراین مدت آذوقه ومهمات فراوانی بداخل گت منتقل بکند ‏وازهمکاری وهمراهی بی دریغ طایفه خود برخوردارمیشود .‏
وبرای ماهها اذوقه برایش فراهم میشود وافراد لاشاری دردوطرف داهانه گت که ‏بصورت دروازه ای است سنگر میگیرند و آماده دفاع میشوند .‏

قوای دولتی هم بمخض رسیدن به ان حدود درجای مناسبی نزدیک گت مستقرمیشوند ‏وازان پس هر روزمرتب با مدافعین به تیراندازی بی نتیجه می پردازند، چون قوای ‏دولتی جرئت نزدیک شدن به دهانه گت را ندارند. ‏
با مقاومت وتیر اندازی افراد یکه در سنگر ها موضعه گرفته بودند مواجه میشوند ‏وهر بار دست بعقب نشینی میزنند چون میدانند غیر از دادن تلفات نتیجه دیگری ‏حاصلشان نمیشود .‏
با وجود برتری قوای دولتی از نظر نفرات واسلحه مهمات که در اختیار داشتند ‏نمیتوانند کاری از پیش ببرند این محاصره حدود دوماه بدرازا میکشد.‏

‏ کاظم خان وسردار حسین خان خسته و ناراحتند بخاطر اینکه امکان حمله بداخل ‏گت وجود ندارد. وهم نتوانسته اند در این مدت کوچکترین صدمه ای بطرف مقابل ‏وارد بکنند ودرنهایت نا امیدی روزی سردار وکاظم خان تصمیم میگیرند که لازم ‏است شخصا از نزدیک اوضاع دهانه گت را برسی بکنند. که ایا میشود به ان حمله ‏کرد وخود را از این بن بست نجات داد. ‏

دونفری با احتیاط بطرف گت پیش میروند واز ان طرف هم نگهبانان متوجه میشوند ‏دونفر دارند بطرف انها پیش میایند. در این موقع فردی بنام تقی که از طایفه رئیسی ‏های ساکن هریدوک میباشد سرپرست نگهبانان است وی فردیست شجاع وتیراندازی ‏ماهر به افرادش میگوید شما حق تیر اندازی ندارید بگذارید ان دو نفر در تیر رس ‏من قرار بگیرند. ‏
وقتی تقی متوجه میشود که میتواند انها را هدف قرار بدهد بسوی انها با تفنگ پتیله ‏ای خود ‏
‏ شلیک میکند از قضا ساچمه ای به بازوی کاظم خان اثابت میکند مجروح میشود ‏فوری بطرف چادرهای خود بر میگردند وبه دوا ودرمان می پردازند. ‏ضمنا ورثه وبازماندگان تقی در روستای هریدوک سکونت دارند عبارتند از ‏خانوادهای قاضی ملا ایوب ومیر حسن ونیکبخت رئیسی . ‏بهرحال افراد میرهوتی اسلحه گرم شان تفنگ پتیله ای است و درمقابل قوای دولتی ‏در این زمان بتفنگهای گلوله زنی مسلح بوده اند بنام ( زدی- پنج پیچ - ورندل ) ‏گرچه این تفنگها هم تک تیر بوده اند ولی درمقابل پتیله ای تیر بار بشمار میرفتند ‏چون میشود در دقیقه چند گلوله انداخت ولی برای مسلح کردن تفنگ فتیله ای یک دو ‏دقیقه وقت لازم است که باید انرا با باروت وساچمه مسلخ نمود .‏
‏ ‏
پس از مجروح شدن کاظم خان با سردار مشورت میکند که محاصره نتیجه ای ندارد ‏دیر یا زود میر هوتی از این جا خارج خواهد شد وبموقع دولت بحساب او میرسد ‏لازم است فعلا محاصره را رها بکنیم و شما بطرف گه بروید ومن بطرف ببنپور ‏میروم .‏
واز زین العابدین خان درخواست حکومتی گه وقصرقند را برای شما میکنم ضمنا ‏زین العابدین چند سالی بوده که بجای ابراهیم خان بمی بحکمرانی بنپور تعین میشود ‏‏.وهم چنین دراین زمان میر مولاداد بلیده ای حاکم گه وقصرقند است. ‏
چند روزی پس از مجروح شدن کاظم خان و به دوماه محاصره گت پایان میدهند و ‏اردوی دولتی بطرف شگیم برمیگردد.‏

‏ سرداراز شگیم بطرف گه میروند چون همسر وی خواهرمیرغلام محمد بلیده ای ‏درانجا ساکن بوده وسردار منتطر دریافت فرمان حکومتی گه وقصرقند میباشد وهم ‏منتظر برکناری میرمولاداد بلیده ای از حکومتی . ‏
لازم بیاد اوری است گت شگیم پس از این محاصره ودرگیری دوماهه از ان ببعد بنام ‏زندانی نامیده میشود وجائی که قوای دولتی درانجا مستقرشده بودند وچادر میزنند ‏بنام چادران نامیده میشود واکنون گت شگیم بنام زندانی ومحل توقف قوای دولتی بنام ‏چادران معروف است.‏

تخریب قلعه پیپ توسط کاظم خان‎:‎‏ ‏

کاظم خان از راه هیچان تنگ سرحه خود را به پیپ میرساند و درانجا توقف میکند ‏وازاذلی خان باشنده کدخدای پیپ میخواهد ودستورمیدهد بتمام اهالی روستای های ‏مجاور دستور بدهید که بلادرنگ با بیل کلنگ خود را به پیپ برسانند ومیگوید تا من ‏قلعه پیپ را با خاک یکسان نکنم بطرف بنپور نخواهم رفت. اهالی بابیل کلنگ ‏درپیپ جمع میشوند وبدستور کاظم خان بتخریب برج باروهای قلعه می پردازند .‏
ظرف مدت یکهفته از برج بارو اثری باقی نمیماند واطاقها را به اتش میکشند و قلعه ‏قدیمی وتاریخی پیپ به تله خاکی تبدیل میشود. کاظم خان خشم خود را با ویران ‏کردن قلعه پیپ فرومی نشاند وارد بنپور میشود وجریان را گزارش میکند . وزین ‏العابدین هم بدرخواست وی توجه نموده فرمان حکومتی گه وقصرقند را بنام سردار ‏حسین خان مینوسد و هم حکم معزولی میرمولاداد راصادر میکند . ‏متائسفانه دراین زمان سرداران بلوچ بخاطر اختلافات داخلی همچون مهره های ‏شطرنج بدست نوکران قاجار جا بجا میشوند.‏

‏ بهر جهت هر دوفرمان بدست حسین خان میرسند وی هم فوری فرمان معزولی میر ‏مولاداد را بدست وی میرساند ولی میرمولاداد ازتحویل قلعه قصرقند خودداری ‏میکند. سرداروارد قصرقند میشود وپس ازچند روز درگیری عاقبت مولاداد تسلیم ‏میشود وسردار هم بر خلاف عرف وسنت با مولاداد رفتاری وبدور ازانتظارانجام ‏میدهد وسردار میشود فرمانروای منطقه - گه – قصرقند – وسرباز. ‏
‏ ‏
وحالا از کاظم خان بشنوید نامبرده بخاطر ناراحتی جراحتش و دوا درمان از بنپور ‏منتقل میشود ودر نظر دارد از طریق فنوج اسفند خود را بجیرفت رسانده واز انجا ‏وارد کرمان بشود. زین العابدین خان به وی اجازه میدهد بعنوان خرج سفر مالیات ‏روستای های فنوج محتراباد وکتیچ مدمچ واسفند را جمع اوری بنمایند. کاظم خان ‏مالیات ابادی های فنوج مدمچ محتراباد وکتیچ را وصول میکند وارد روستای اسفند ‏میشود ودر انجا با مقاومت میران اسقند روبرو میشود واز پرداخت مالیات خود ‏داری میکنند ومیگویند اهالی اسفند مردمانی فقیرهستند وتا کنون اهالی اینجا از ‏پرداخت مالیات معاف بوده اند.‏
‏ کاظم خان پس از دوروز توقف ناچار میشود از دریافت مالیات اسفند بگذرد واماده ‏حرکت بطرف رودبار جیرفت میشوند درهمین موقع زنان ابادی بعنوان شادی ‏شروع به هلهله کشیدن میکنند . ومردان هم هورا سر میدهند وبه کاظم خان بد بیراهه ‏میگویند نامبرده ناراحت میشود به افراد ش دستور میدهد تمام ابادی وخانهای اهالی ‏اسفند را به اتش بکشند.‏
‏ ظرف مدتی کوتاهی خانهای اهالی که کپر بوده اند همراه وسایل زندگیشان تبد یل ‏بخاکستر میشود .‏

ونخلستان اسفند را هم به اتش میکشند وتنها چیزی باقی می ماند قلعه اسفند بوده که ‏طایفه میر از ان دفاع میکنند کاظم خان از محاصره قلعه دست میکشد وبطرف ‏رودبار براه می افتد .‏
وتاکنون هم برای مردم اسفند ضرب المثل است هر وقت برا ی شان ناراحتی پیش ‏بیاید میگویند ازسال ( کاظم خانی بدترنمیشود ) ونام نیک و سال کاظم خان تا هنوز ‏ورد زبان اهالی اسفند میباشد .‏
‏ ضمنا لهجه اهالی روستاهای اسفند مدمچ مختراباد وکتیچ وتوابع ان شبیه لهجه ‏بلوچهای ساکن رمشک مارز وبشکرد میباشد وشباهت نزدیکی به زبان بندری ‏ورودباری دارد. بنظرمیرسد علت هم این بوده که پیش ازتسلط مهراب خان بزرگ ‏براین مناطق ابادیهای مذکوردرخوزه حکمرانی خان بشکرد بوده وبا روستاهای ‏همجوار مثل فنوج ومسکوتان چندان ارتباطی نداشته اند ومسلما بیشتر محل رفت امد ‏وخرید فروش انها خوزه بندرعباس و رود بار جیرفت بوده.‏
‏ ‏
ودرگذشته مرکزحکمرانی بشکرد ابادی بنام انگهران بوده ودر انگهران قلعه ای ‏تاریخی وجود دارد وسلسله ای از خانواده ملکهای بنپور سالها در انجا حکومت ‏میکنند واکنون نام فامیلی بازماندگان انها کاووسی میباشد ودران زمان تشکیلاتی ‏وجود داشته بنام سپاه انگهران وبه افراد ان نقیب میگفتند که مردمانی دلیر جنگجو ‏بوده اند .‏

اهالی روستای اسفند ازدوطایفه تشکیل شده طایفه میر و طایفه نقیب و مثل سایر ‏دهات مجاور طایفه ای بنام رئیس درزاده وغیره وجود ندارد . مالکان ان درگذشته ‏میران اسفند بوده اند اهالی انجا را نقیب ها تشکیل میدانند وهمین نقیبها هم کار ‏کشاورزی میکنند وهم درگذشته افراد مسلح میران اسفند بوده اند . و نقیبهای ساکن ‏روستای اسفند خود را از نسل نقیبهای سپاه انگهران میدانند.‏
‏ این بود خصوصیات اهالی اسفند که از کاظم خان خاطره فراموش نشدنی دارند البته ‏همه جای بلوچستان پرازخاطره ازسلسله قاجاراست وبه احترام ودوستی ومحبت انها ‏مردم بلوچستان تا کنون بتمام فارس زبانان گجرمیگویند . ‏
‏ ‏
ولی نباید ازحق گذشت محبتها و خدمات دولت مهرورز احمدی نژاد قابل مقایسه با ‏محبت قاجارها نیست تنها کافی است به دیواری که درمرزبلوچستان کشیده میشود ‏ومیلیونها دلار تا کنون خرج ان شده نگاهی بیندازیم متوجه دوستی بی پایان دولت ‏مهرورزخواهیم شد واین یادگارگرانبها ی است که از دولت مهرورز ورژیم کنونی ‏برجا ی میما ند.‏
‏ ویقین بدانند درفرهنگ بلوچ نا سپاسی وفراموشی وجود ندارد نام نیک این حکومت ‏هم مثل حکومت قاجارها نسل درنسل دربلوچستان باقی خواهد ماند- مثلی بلوچی ‏بزبان شعر

‏( سالان گوزنت شد نونگین داچی زاینت برنگنین= کاینت می ترکی بروت ملا وتا بد ‏نام کتگ) ‏
‏ ‏
‏ تجمع سران لاشار در نسپران‎:‎‏ ‏
‏ ‏
ازحاشیه به اصل مطلب برمیگردیم ازمیرهوتیخان بشنوید که پس از ترک محاصره ‏خود را به نسپران میرساند واز کلیه سران وبزرگان طایفه میخواهد که خود را به ‏دانجا برسانند ضمنا آبادی نسپران مرکز منطقه ای است که درگذشته بنام رودخانه ‏معروف بوده واکنون بنام دهستان ملوران نامیده میشود ودرست مثل رودخانه سرباز ‏است دارای ابادی های فراوانی است ودر گذشته ابادترین منطقه لاشار محسوب ‏میشده وکلیه ابادیها ازرودخانه ابیاری میشوند ومردمان انجا بخصوص طایفه کدخدای ‏ازمتمولترین مردم لاشاربوده اند مردمانی شجاع ومهمان نوازند وبا خوانین لاشارهم ‏وصلت کارند.‏
بهر جهت میرهوتیخان سران قوم را به انجا دعوت میکند تا تصمیم نهائی را بگیرند. ‏ازپیپ اذلی خان باشنده همراه سایرسران وکدخدایان منطقه خود را بمیرهوتی خان ‏میرسانند.‏
‏ وبشورمصلحت می نشینند که در شرایط کنونی چه باید کرد.‏
‏ امکان درگیری با دولت که سردار حسین خان هم همراه است وجود ندارد وبا این ‏مهمات مختصرهم نمیشود با دولت درگیر شد‎ . ‎اذلی خان که با نگرانی به دیدن میر ‏هوتی رفته بود چون فکر میکرد شاید میرازهمکاری او در ویران کردن قلعه پیپ ‏ناراحت است؛ ولی برعکس مورد توجه واحترام میر هوتی قرار میگیرد به اذلی خان ‏میگوید میدانم همکاری شما به‎ ‎چه خاطر بوده ومن کوچکترین نگرانی از شما ندارم ‏چون قلعه واقعی من گت شگیم بود که دشمن نتوانست سنگی را جا بجا بکند و ان ‏قلعه ای نیست که با بیل کلنگ ویران بشود دیوار قلعه من طوایف لاشاراست وقلعه ‏واقعی من گت شگیم بود.‏
‏ اذلی خان از دانش ومردمداری سردار خود خوشحال میشود وچند روزی بشور ‏مشورت می نشینند سرانجام اذلی خان که مغزمتفکران جمع بوده میگوید با این ‏شرایطی که پیش امده تنها راه نجات طایفه این استکه شما خود را به کرمان برسانید ‏وبا شاهزاده فرمانفرما ملاقات و مذاکره بکنید .‏
شاید از این طریق بشود امنیت را بمنطقه بر گرداند همه حاضرین رائی اذلی خان را ‏می پسندند ‏
وبمیرهوتی میگوید تو باید توکل بکنی وخود را بکرمان برسانید او میگوید من ‏هرراهی را که شما انتخاب بکنید به ان عمل میکنم .‏
تدارک سفر گرفته میشود میر هوتی همراه پنجاه جماز بطرف کرمان حرکت میکند ‏وارد دلگان میشوند ومهمان شهدوست خان بامری می شوند که سرپرست طایفه ‏میباشد. ‏
میر هوتی خان از شهدوست خان میخواهد که همراه او به کرمان بیاید چون میداند که ‏
شهدوست خان مورد توجه مامورین قاجار است شهدوست خان امادگی خود را اعلام ‏میکنند و
همراه میرهوتی بطرف بم حرکت میکنند وخود را به بم میرسانند ومهمان حکومت بم ‏میشوند ‏
و از حاکم بم که از طایفه بهزادی است میخواهند که همراه انها تا کرمان بیاید ‏ومیانجیگری بکند .‏
خوانین بهزادی از قدیم با میران لاشار دوست و وصلت کار بوده اند وبه این ‏خاطراوهم همراه میرهوتی شهدوست خان بطرف کرمان میروند وبا فرمانفرما ‏ملاقات میکنند . که در نتیجه با مینجیگری حاکم بم وشهدوست خان بامری ‏فرمانفرما قانع میشود وفرمان حکومتی لاشار بنت گه را بنام میرهوتی مینویسند ‏ونامبردگان با خوشخالی بطرف بلوچستان بر میگردند واین مسافرت گویا حدود ‏دوماه طول میکشد میرهوتی خان و شهدوستخان وارد دلگان میشوند .‏

ومیرهوتی ازهمراهی شهدوست خان تشکر میکند ودرهمین موقع بین میرهوتی خان ‏لاشاری وشهدوست خان بامری عهد پیمانی بسته میشود که نسل در نسل ما در مواقع ‏ضرورت به همدیگر کمک بکنند وعهد قسم بین سران دوطایفه بسته میشود وتا روز ‏امروز هم هر موقع مواردی برای دوطایفه پیش میاید میگویند باید بعهد وپیمان ‏میرهوتی خان وشهدوست خان اخترام بگذاریم وبنظرم تا هنوز هم دوستی بین دو ‏طایفه همجوار بقوت خود باقی است. پس از چند روزی استراحت میرهوتی به اتفاق ‏شهدوست خان وارد بنپور میشوند وفرمان را به زین العابدین خان تحویل میدهند. او ‏هم میگوید من تابع امر ودستور میباشم ومیرهوتی را مورد توجه واحترام قرار میدهد ‏وفرمان عزل سردار حسین خان را که تازه دوسه ماهی بود بعنوان حاکم گه قصرقند ‏تعین شده بود صادر میشود وباز هم با وساطت میرهوتیخان وشهدوست خان ‏میرمولادادبلیده ای که مدتی بود خود را به بنپور رسانده بود تا دوباره حکومتی ‏قصرقند را بدست بیاورد ودر این موقع با کمک وهمکاری نامبردگان دوباره ‏حکومتی قصر قند به وی واگذار میشود میرهوتی ومیر مولاداد با خوشحالی بطرف ‏مناطق خود برمیگیردند .‏

سردار حسین خان با نگرانی قلعه گه را رها میکند و بطرف سرباز میرود تا درکنار ‏برادرش حکومت بکند ودرهمین موقع برادر بزرگتراو بنام سردارچاکرخان که ‏عنوان حکومتی منطقه بنام ایشان بوده قلعه سرباز را تحویل حسین خان میدهد وخود ‏برای همیشه بطرف فنوج برمیگردد وبکار کشاورزی که مورد علاقه اش بوده ‏میپردازد.‏
‏ ضمنا سردارچاکرخان درزمانیکه حکومتی سرباز را در دست داشته باخواهرشاه ‏جهان کرد که حاکم مگس (زابلی ) بوده بنام بی بانوک ازدواج میکند وفقط صاحب ‏یک دختر میشود بنام مهری ملک که به ازدواج ملک شهپسند دوم درمیاید وصاحب ‏دوپسرمیشوند ، بنام ملک کریم خان وملک شیردلخان ورثه نامبردگان با کردهای ‏مگس فامیل میباشند .‏
در ضمن سردار چاکر خان پیش از ازدواج با خواهر شاه جهان سه تا زن دیگر هم ‏داشته که زن اولش بنام ملوکان دختر لطفعلی خان است که دختر عمویش میباشد ‏واز ملوکان هم صاحب یک دختر میشود بنام خورالنسا که بعقد مهیم خان اول حاکم ‏لاشار در میاید وصاحب دوپسر و دودختر میشوند پسران بنام میرهوتی خان دوم ‏وشهنوازخان میباشد که میرهوتی خان دوم بعد‏

از وفات مهیم خان اول بجانشینی او تعین میشود وزن دوم سردار چاکرخان از طایفه ‏کدخدائی فنوج بود ه که مادر سردار جعفر خان وسردارعبدالله خان وخواهری بنام ‏خیرالنسا میباشد
خیرالنسا بعقد سردار صاحب خان بلیده ای حاکم ساربوگ قصرقند در میاید پسران ‏انها بنام میریارمحمد وچاکرخان میباشد وبلیده ای های ساربوگ نوههای ‏سردارچاکرخان شیرانزهی هستند از جمله ناصر بلیده ای که ساکن در کشورسوئد ‏میباشد. و زن سوم سردار چاکرخان دخترملک شهپسند اول است بنام ماهی ملک ‏که دختر دائیش میباشد ومادر سردار ملک محمد خان است وگفتیم زن چهارمش ‏خواهر شاهجهان کرد بوده. ‏

بهر جهت سردار چاکر خان برای همیشه منطقه سربازرا ترک میکند همراه عیال ‏اولاد خود وارد فنوج میشود و ضمن داشتن عنوان حکومتی فنوج وپشته وبکار مورد ‏علاقه اش کشاورزی می پردازد وچند سال بعد سردار چاکرخان در فنوج بدرود ‏حیات میگوید دفتر زندگی وی بسته میشود وپسربزرگش بنام سردار جعفرخان ‏حکومتی حوزه فنوج وکتیچ را دراختیارمیگیرد .‏

وبرادردیگرسردارعبدالله خان حکومتی حوزه مختراباد ومدمچ را بعهد میگیرد . ‏وسردارملک محمد خان بکار کشاورزی مشغول میشود وادعای حکومتی نمیکند ‏ولی میتواند در زمان حیات خود تعداد هفت رشته قنات دراطراف فنوج اباد بکند - ‏بنام حسن اباد- ابکاس –رشکان- هیتان- سولکک- بند ما لم- وسبیلان - این هفت ‏پارچه ابادی بدست سردار ملک محمد خان اباد میشود ودر امدش از دوبرادرکه در ‏مناطق مذکور حکومت میکردند بمراتب بیشترمیشود وزندگی بسیارابرومندی را ‏میگذراند ونامبرده شخصی بسیار متدین ونیکوکاربوده وهر کجا دعوای بین اقوام ‏وطایفه او بوجود میاید با میانجیگری وپرداخت هزینه به دعواها خاتمه میدهد.‏
‏ وی چهار تا زن میگیرد وحدود یکصد بیست سال عمر میکند ودر اوایل دهه سی ‏حکومت پهلوی در فنوج زندگی را بدرود میگوید واز نامبرده دها نوه نتیجه بر جا ‏مانده واکثر شیرانزهی های ساکن فنوج دراصل نوه های سردار چاکر خان محسوب ‏میشوند وتمام دارندارشان همان املاکی است که ازسردار چاکر خان وفرزندش ملک ‏محمد خان بجا مانده و درود به مردانی که نام نیک ازخود برجا میگذارند وتوانسته ‏اند گوشه ای از بلوچستان بزرگ را اباد سرسبزبنمایند. ‏

‏ به اصل مطلب برمیگردیم وازمیرهوتی خان سخن میگوئیم وی پس از چند ماه ‏زندانی در قلعه بنپورو دو ماه محاصره در گت شگیم و رفتن به کرمان سرانجام پس ‏از ماهها سرگردانی دوباره به حکومتی برمیگردد و وارد گه میشود وقلعه انجا را ‏تحویل میگیرد وقلعه پیپ را تحویل پسر بزرگش بنام مهیم خان میدهد مهیم خان اول ‏هم بلا فاصله بتعمیر ونوسازی قلعه میپردازد ولی دیگران قلعه قدیمی با ان ‏مشخصات ساخته نمیشود .‏

وبازمیرهوتی برادر زن خود را بنام میرحاجی بعنوان کوتوال قلعه بنت تعین میکند ‏وقلعه انجا را در اختیارش میگذارد چون فرزندان او که خواهر زاده میر حاجی ‏هستند بسن رشد نرسیده بودند وبه این خاطر قلعه بنت به میر حاجی واگذار میشود . ‏ضمنا میرهوتی خان دوزن میگیرد مادر مهیم خان دختر رئیس کیدی است از بزرگان ‏بنت وزن دومش خواهر میرجاجی است که ازاقوام وی میباشد وهم ساکن بنت واز ‏خواهرمیر حاجی میر هوتی خان دارای سه پسر میشود بنام محمد خان محمود خان ‏واحمد خان ولی اولاد بزرگ وجانشین اومهیم خان است که قلعه پیپ را در اختیارش ‏میگذارد وخود در گه سکونت میکند. ‏

ودر همین زمان از طایفه بلیده ای های گه هم زنی میگیرد ولی از زن سومش که ‏بلیده ای است فرزندی بجا نمی ماند .‏
بهر جهت میرهوتی بمدت هیجده سال با قدرت بر قسمت بزرگی از بلوچستان ‏حکومت میکند ‏
یعنی بر مناطق لاشار گه وبنت که حوزه ان تا ساحل دریای مکران است که شامل ‏حوزه دشت کاروان وبنادرگالک و کچ و کرتی وگوکسرهم بوده. وی پس ازهیجده ‏سال حکومتی بر مناطق فوق زمانیکه از گه عازم بنپورمی شود وشب برسرچاهی ‏بنام ( تمپ چگرد ) که تقریبا در ده کیلومتری اسپکه بطرف بنپورواقع شده توقف ‏میکنند که ناگهان میرهوتی در ان شب دچار بیماری مرموزی میشود بلا فاصله ‏بطرف پیپ برمیگردند .‏

ولی نرسیده به پیپ بین راه فوت میکند ونعش او را به پیپ میاورند ودر کنار مسجد ‏جامع ‏
بخاک میسپارند این مسجد بسیار قدیمی در کنار حرنج قنات پیپ واقع شده وچندین ‏بار تعمیر توسعه یافته وتا هنوز ان مسجد بنام مسجد جامع پیپ معروف است . ‏وسنگ قبری ازسنگ مرمرازکرمان میاورند که رنگ ان زرد وشبیه صابون بوده ‏وتاریخ وفات سال 1275 قمری بر روی ان ذکرشده . ‏سنگ قبر وی را درزمان رضاشاه که یک ستون نظامی از پهره عازم چابهار بودند ‏ودر پیپ توقف میکنند ان را نشانه قرارمیدهند وبا گلوله تفنگ وسنگ قبررا میشکنند ‏وبنده تکه های ان سنگ مرمرزا که در اطراف قبرپراکنده بودند ودرست شبیه ‏صابون بودند مشاهده کرده ام .‏

دشمن غدارازسنگ قبرهم نمیگذرد کاظم خان قاجار قلعه پیپ را ویران کرد نظامیان ‏رضاشاه سنگ قبر را میشکنند این بود سرگذشت میرهوتی اول که مرم لاشاراو را ‏بنام میرهوتیخان بزرگ میشنا سند چون اودومین فردی بود که درزمان قاجارها مرد ‏م لاشاراو را از بنت میاورند و بسرپرستی خود انتخاب میکنند. اولین نفرهم میراحمد ‏خان بودکه او را از(بم ) اوردند که جریان را قبلا بیان کردیم خلاصه میرهوتی خان ‏بزرگ از احترام ویژه ای نزد مردم لاشار بر خوردار است وبنیکی از وی یاد میکنند ‏ودیگر اینکه ازیاد گار میرهوتی دورشته قنات است که بوسیله ایشان اباد میشود یکی ‏بنام میراباد درنزدیکی بنت و دیگری بنام قیصراباد در نزدیکی پیپ وا کنون نام ‏قیصراباد بنام نوراباد بدل شده وتا کنون هم این دو ابادی به ورثه ایشان تعلق دارند.‏
‏ ضمنا اولاد ونوه نتیجهای میرهوتی فامیلی شان میرلاشاری است وتعداد زیادی از ‏نوه های او در کشورهای اروپائی بعنوان پناهنده زندگی میکنند . ‏
وهمچنین تعدادی ازنوه های اذلی خان باشنده که همزمان با میرهوتی خان درمنطقه ‏لاشاراز قرب منذلتی برخورداربوده درکشورهای اسکاندیناوی وانگلیس زندگی ‏میکنند وفامیلی شان امیری است. ضمنا باشنده های پیپ با کلیه خوانین مکران از ‏جمله با ملکها و میران لاشارو شیرانزهی وبلیده ای ومبارکی وصلت کاروقوم ‏خویشند .‏

‏ به اصل مطلب بر میگردیم پس از فوت میرهوتی اول مردم لاشار پسر بزرگش بنام ‏مهیم خان اول را بجای او انتخاب میکنند وحکومتی منطقه گه هم از طرف دولت ‏بوی واگذار میشود وهمچنین پسر دیگر میرهوتی بنام محمد خان به حکومتی بنت ‏تعین میشود ودر همین زمان یعنی تا هنوزیک دوسالی از فوت میر هوتی نگذشته بود ‏که سردار حسین خان به چابهارحمله میکند ومامورین انگلیسی را از انجا بیرون ‏میراند که شرح ان وقایع را در قسمتهای اول ودوم بتفصل بیان کردیم .‏

خلیفه خیرمحمد دستور جهاد علیه انگلیسها می دهد‎:‎

لازم بذکر است هنگام قیام سردار حسین خان جهت بیرون راندن انگلیس ها از ‏چابهار شخصی بنام خلیفه خیرمحمد در همراهی وهمکاری با سردار نقشی اساسی ‏داشته .‏
حالا که از خلیفه خیر محمد سخنی بمیان امد لازم شد او را بهتر معرفی بکنم نامبرده ‏زمان حکومتی سردارچاکرخان در فنوج از افغانستان وارد فنوج میشود هدفش ‏رفتن بزیارت خانه کعبه بوده در فنوج مهمان سردار چاکر خان میشود ومورد ‏احترام وتوجه سردارقرار میگیرد از وی دعوت میکند که در اینجا ماندگاربشود وبه ‏اموزش دینی بپردازد که ثوابش کمتر از حج نیست وی هم پشنهاد سردار را می ‏پذیرد ودر فنوج ماندگار میشود نامبرده فردی عالم ودرویش مسلک بوده وشروع ‏بتبلیغات دینی ومذهبی میکند وشبها جلسه مولود خانی برگزار میکند .‏

‏ وخیلی زود پیروانی دور برش جمع میشوند ودارای مریدان زیادی میشود ومدتی ‏بعد سردارچاکرخان جهت تشویق وماند گاری وی در منطقه یک رشته قنات که ‏مخروبه بوده بوی واگذارمیکند وخلیفه میتواند بوسیله مریدانش ان قنات را اباد بکند ‏ونام خیراباد را بر ان میگذارد وازاهالی همانجا زنی میگیرد وصاحب دو دختر ‏میشود. ‏

‏ ودخترانش یکی بعقد شهوردیخان شیرانزهی ودیگری بعقد ملک یوسف خان درمیاید ‏وخلیفه با خوانین انجا وصلت کار میشود وهمچنین از طایفه بلوچهای ساکن دشت ‏کاروان زنی دیگر میگیرد واهالی کاروان وزراباد کلیه مرید وفرمانبردار او میشوند ‏و ی در این زمان به یکی از قدرتمند ترین روحانیون منطقه بدل میشود وهنگام حمله ‏سردار حسین خان به چابهار نامبرده یکی از فتوا دهندگان اصلی بوده که مردم را ‏بدرگیری وبیرون راندن انگلیسها از چابهار تشویق میکند. ودر لشکر کشی ‏سرداربیشترین نقش را اهالی شجاع کاروان بعهده میگیرند که پیرو و مرید خلیفه بوده ‏اند و بیشترین خسارت را اهالی کاروان بشرکت هند شرقی وارد میکنند.‏
‏ وکلیه سیم تلگرافی که از چابهار بطرف بوشهردر حال کشیدن بودند ومسیر سیم ‏تلگراف هم از منطقه کاروان بوده کلیه سیم ها را قطع واز جا می کنند وجلو کار ‏انگیسها در منطقه کاروان زراباد گرفته میشود.‏
‏ ضمنا خلیفه از زن کاروانی صاحب یک پسر میشود بنام خلیفه انورجان که بعد از ‏وفات خلیفه ایشان جانشی پدرش میشوند وی هم از احترام زیادی بر خوردار میشود ‏واکنون نزدیک یکصد خانوار از اهالی خیر اباد که در ده الا دوازده کیلومتری فنوج ‏واقع شده همه از نوه ونتیجهای خلیفه خیر محمد افغان هستند که بعضی فامیلیشان ‏درانی است وبعضی شیرانی .‏

خلیفه در خیراباد وفات میکند وبر سرمزارش مقبره ای میسازند وسالها زیارتگاه ‏اهالی منطقه بوده ولی اکنون دیگر مردم ان اعتقاد قبر پرستی سایق را ندارند وکسی ‏جهت خواستن حاجت بمقبره ایشان مراجعه نمیکند نامبرده خود را بطایفه درانی های ‏افغانستان منصوب میکند وی مهری هم داشته که بر روی ان چنین نوشته شده ‏‏( صفدرو صف شکن وشیر دلاور بجهان = پیرودین محمد خیر محمد افغان )این هم ‏مهر خلیفه وسرگذشت وی بود که بعرض عزیزان رسید ومن برانم هر اتفاق بزرگ ‏کوچکی که درزمان حکومت شیرانزهی وباران زهی که اخرین حکمرانان منطقه ‏مکران و بنپور وپهره بوده اند بدون کم زیاد بیان دارم .‏
‏ ‏
از اصل مطلب دور شدیم واینک باز بطرف سردار حسین خان بر میگردیم که عاقبت ‏کار او بکجا میانجامد پس ازدوسال زندانی در کرمان وزمانیکه فرمانفرما از ‏pکومتی کنار میرود وفرد دیگری بجای او منصوب میشود درهمین زمان با ‏میانجیگیری اقوام رودباری سردار وپرداختن جریمه ای سنگین سرداربه اتفاق ‏دلاورخان بزرگزاده از زندان ازاد میشوند ودوباره حکومتی گه وسربازبه سردار ‏واگذار میشود وحکومتی سراوان به دلاور خان بزرگزاده. سردار وارد گه میشود ‏وقلعه راکه قبلا دراختیارمهیم خان لاشاری بوده بوی واگذارمیشود.‏

‏ ضمنا تا زمان ورود سرپرسی سایکس انگلیسی بمنطقه مکران وبنپوردرسفرنامه اش ‏می نویسد مهیم خان حاکم گه بوده ودر پیپ با وی ملاقات میکند وچنین مینویسد اهالی ‏لاشارازهر نظربرمردم سایر مناطق ارجهیت دارند گرچه انها هم بوئی ازتمدن نبرده ‏اند . بهرجهت وی در این سفر با سردارچاکرخان وفرزندانش هم در ‏فنوج ملاقات میکند مطالبی درمورد انهاهم بیان میکند سفر نامه ژنرال سایکس ‏بزبان فارسی ترجمه شده ونسخه های فراوانی از سفر نامه وی در کتابخانهای داخل ‏موجود است .‏

دراین زمان دولت قاجار بر منطقه مسلط است وجا بجائی سران طوایف بوسیله ‏نماینده دولت مرکزی که در بنپوراقامت داشته صورت میگیرد مامورین دولتی هم ‏ازاختلافات سران قبایل نهایت بهره برداری را میکنند .‏
وانها را بازیچه دست خود قرار داده اند وهر روز یکی را بسرپرستی منطقه ای تعین ‏ویکی را معزول میکنند. ‏
‏ بهرحال سردارحسین خان پس از برگشتن از زندان وبدست گرفتن حکومتی گه ‏سرباز دیگر ان سردارخسین خان خشن وبی گذشت نیست ورفتارش با مردم ‏واقوامش تغیرنموده ومیتواند نظر مردم را بخود جلب کند ورضایت انها را فراهم ‏سازد وسرانجام پس ازیک دهه حکومت درشهرگه جهان را بدرود میگوید ودر ‏قبرستانی که نزد یک قلعه گه میباشد ؛ سردار بزرگ وشمشیر زن نامی بلوچستان ‏بخاک سپرده میشود.‏

نقل قول ازاحمدخان شیرانی نوه سردارکه تاریخ وفات وی را سال 1290 قمری ‏ذکرمیکنند وچنین میگوید تاریخ وفات سردار در پشت جلد قران مجید ذکر شده که ان ‏قران درمسجد قدیمی گه نگهداری میشود.‏
‏ ومیگوید در گذشته خانوادهای سرشناس منطقه تاریخ تولد فرزندان خود را هم گاهی ‏برروی جلد قران ثبت میکردند ولی بندرت این عمل انجام میشده وجنبه عمومی ‏نداشته . ‏ضمنا سردار دو زن از طایفه بلیده ای میگیرد ودارای پنج اولاد میشود دو پسر وسه ‏تا دختر .‏

مادر سردار سعید خان از بلیده ای های ساکن گه میباشد ومادرسردارمدت خان از ‏بلیده ایهای قصرقند است ودختران یکی بنام جان بی بی است همسرمیرحیرمحمد ‏مبارکی حاکم اهوران ودیگری بنام گرانازهمسرمیرحاجی ازخوانین بنت.‏
‏ وسومی همسرملک طلب خان است نامبرده نوه ملک شاه جهان میباشد که پیش ‏ازشیرانزهی دربنپورحکومت میکنند این بود اولاد سردار حسین خان بزرگ.‏

لازم بذکر است دوسردار بزرگ وشمشیر زن نامی شیرانزهی یعنی مهراب خان ‏وحسین خان از مادرانی که از طایفه ملک بوده اند بد نیا میایند حکومت شیرانزهی ‏بوسیله انها درمنطقه محکم وریشه میدواند وهم از طرف مادران ملک بود که ‏در منطقه صاحب ملک زندگی میشوند وشیرانزهی دیگران مهاجرحساب نمیشود که ‏از سیستان امده بودند واکنون با تمام خوانین بلوچستان ورودبار جیرفت فامیل ‏ووصلت کارند ودارای ملک زندگی میبا شند . ‏
‏ ‏
‏ وهمچنین ناروئی های که همراه سعیدخان اول از سیستان به بنپورمیایند اکنون باز ‏ماندگان انها در حوزه رودبار وجنگل چاه هاشم ودر حوزه بنپور سکونت دارند ‏وجمعیت قابل توجهی را تشکیل میدهند برای همیشه در مناطق مذکور ساکن شده ‏ودارای ملک زندگی هستند. ‏
‏ ‏بهر جهت پس از در گذشت سردار حسین خان فرزند ارشد بنام سردار سعید خان دوم ‏حکومتی گه وسربازرا دراختیار میگیرد ودر همین زمان است که پایه های حکومت ‏قاجار در حال سست
‏ شدن است چون درگیر با انقلاب مشروط خواهان است وبپایان خود نزدیک میشود و ‏درچنین شرایطی بود که اخرین حکمران قاجارها دربلوچستان قلعه پهره و بنپور را ‏تحویل سردارسعید خان میدهد وخود از منطقه خارج میشود وتنها تعداد اندکی ‏نظامی بعنوان کوتوال در قلعه پهره باقی میماند که حقوق وخرج مواجب انها ‏راسردارسعید خان تامین میکند.‏

وحالا از سردار سعید خان سخن اغازمیکنیم که سرداری سیاستمداروسخاوتمندی بی ‏نظیری است وبخاتم بلوچستان معروف میشود و درزمان وی طایفه شیرانزهی به اوج ‏قدرت وشوکت میرسد وهم درزمان وی بود که حکومت شیرانزهی بپایان میرسد ‏وشرح مفصل رویدادهای زمان سردارسعید خان درقسمت پنجم دنبال میشود-‏
‎ ‎‏ پایان قسمت چهارم‏‎ ‎‏ ‏
‏ *****‏
‏ توجه - هرقوم وملتی که گذشته خودرا نداند بدون شک محکوم به تکراراشتباهاتش ‏خواهد شد ‏
‏ بلوچی می وتی ما تی زبا ننت
‏ موفق باشید عبد الکریم بلوچ

توجه: تاریخ شفاهى بلوجستان غربى٬ گردآورى شده از داستانهاى نقل شده 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ http://hforoutan1353.blogfa.com

از نوشته هایتان حتماً پرینت بگیرید و اگر شد به شکل کتاب در آورید و اگر فرصت و قدرت ندارید بگذارید برای آیندگان تا به نشر برسانند. شاید اولاد خوتان یا دیگری این کار را بکند. ولی حتماً یک نسخه کاغذی در خانه خوتان و دیگری در منزل کسی دیگر بگذارید. و داشته باشید. تا کسی بعداً جمع آوری و چاپ و نشر بکند.
حسن فروتن ؛ قصرقند
28 حمل 1390

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد