نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

نخست، تاریخ سرزمین خودت را بدان، سپس تاریخ دیگران را بخوان.((فرانسیس فانون))

اجتماعی .فرهنگی .هنری.علمی .طنز (( عطر و برگ و گل و خار همه همسایه دیوار به دیوار هم اند ))مردان بزرگ تاریخ، سرنوشت ملتها را تعیین می کنند.((اشپنگلر))

بلوچستان در گذر زمان قسمت دوازدهم

                                               در قسمت یازدهم  نحوه قتل تصادفی میرزا خان برادر کوچکتر اسلامخان حاکم بنت را بیان کردیم که صاحب خان برادر دیگر اسلام خان  که قتل را عمدی توسط تفنگچیان اسلامخان تصورمیکرد هنگام دفن میرزا خان قسم میخورد که من انتقام تو را میگیرم ولی این قسم وی برای حاضرین قابل قبول نبوده که چطور  صاحب خان تا این اندازه جاهل باشد که دود مان .


خود را فنا کندوبرادری که موجب عزت واقتدار انها شده ورثه میرحاجی از برکت وجود چنین شخصی بحکومتی میرسند انتقام بگیرد  حلاصه زمان میگذرد وصاحب در فکر نقشه وقتل برادر بزرگتر است بتلافی برادر کوچکتر که بطور تصادفی زمانی که بین تفنگچیان او واسلامخان  تیراندازی صورت میگیرد ومیرزا خان جهت میانجیگری وحل فصل نزاع وارد صحنه میشود واتفاقی بویسله .

تفنگچیان اسلام خان هدف قرار میگیرد و بقتل میرسد صاجب خان پس از مدتها تلاش موفق میشود یکی از اهالی مهمدان را که من نام وی را فراموش کردم تماس بر قرارمیکند  وبا دادن پول ورشوه کلانی میتواند او را راضی بقتل اسلام خان بنماید او هم امادگی خود را اعلام میکند که در فرصت مناسب اسلام خان را بقتل حواهد رساند بلاحره زمان مناسب فرا میرسد وان زمانی است که سردار صاحب خان بلیده ای حاکم ساربوگ همسر خاتون گوهر که دختر سردار چاکر خان شیرانی است و دختر دائی اسلام خان میرحاجی  است .                        حلاصه صاحب خان بلیده ای .

بدست محمد خان دیهیم برادر دلاور خان دیهیم که از خوانین دشتیاری هستند و در ان زمان  وبر قسمت بزرگی از دشتیاری حکومت میکردند  بخاطر پیش امدن اختلافی صاحب خان را بقتل میرساند وخبر قتل به اسلام خان میرسد وی که در این زمان قدرتمند ترین حاکم منطقه بعد از سردار سعید خان بوده خود را حافظ منافع شیرانزهی ووابستگان این طایفه میداند وبر خود لازم میاند که انتقام خون سردارصاحب خان بلیده ای را بگیرد که همسر دختر دائیش بوده ونفوذ وقدرت اسلام خان در این موقع بحدی است که سردارحسین خان دوم پسرسردارسعید خان که حاکم گه میباشد بکمک اسلام خان نیازدارد و نامبردگان در تماس دائیم هستند تا در فرصت.

 

مناسب همراه با طایفه مبارکی ولاشاری بتوانند  بنپور وپهره را از چنگ بهرامخان بارانزهی حارج بکنند و جریان قتل صاحب خان پیش میاید اسلام سریع دست بلشکر کشی میزند تا به دشتیاری خمله نموده انتقام بگیرد ودر زمان لشکر کشی فرد مورد نظر صاحب خان ومامور قتل اسلامخان زمینه را مساعد میداند ودر لشکر کشی شرکت میکند وپس از جمع جور شدن لشکر اسلام خان که بنا بگفته مطلعین وشاهدان عینی لشکر اسلام خان بیش از دوهزار نفر بوده با تدارکات وامادگی کاملی بطرف گه خرکت میکنند تااز انجا عازم دشتیاری بشوند لشکر از بنت بطرف گه براه می افتد ودر اولین منزل گاه وارد ابادی چاه عالی میشوند که در مسیر راه گه ببنت واقع شده ابادی چاه عالی هم متعلق بخود اسلام خان است که چندی پیش انرا بنصفه کاری اباد میکند وشرکای وی رئیسهای چاه عالی هستند بهر جهت لشکر اسلام خان هنگام عصر در چاه عالی توقف میکند وقرار است صبخ زود بطرف گه خرکت بکنند فرد .

 

مامور قتل در ان شب بطور داوطلبانه همراه چند نفر نگهبان بالای تپه ای که اسلام خان در پائین ان منزل کرده میروند وسنگری درست میکنند وشب را بنوبت کشیک میدهند صبح زود اردو اماده خرکت میشود نگهبانان هم از تپه پائین میایند تا بطرف گه خرکت بکنند فرد مامور قتل پس از رفتن همراهانش وی بعنوانی در همان جا باقی میماند وزمانیکه پیش قراولان براه میافتند واسلام خان میخواسته بر شترش سوار بشود مامور قتل در همین اثنا .

گلوله ای بطرف اسلام خان شلیک میکند ونامبرده بلا فاصله بزمین می افتد ودر دم جان میدهد با صدای تفنگ وبزمین افتادن اسلام خان همه افراد لشکرش سراسیمه بدور او جمع میشوند ونمیدانند که گلوله از کدام سمت شلیک شده وضارب هم بلا فاصله با عجله هر چه تمامتر بطرف بنت برمیگردد تا خوش خبری به صاحب خان بدهد وباقی مانده مزد خود را دریافت بکند واز این طرف هم ایوبخان  پسر بزرگ اسلام خان که همراه بوده افراد خود را جمع میکند ومیگوید شما تعدادی نعش را بطرف بنت ببرید که من بدون توقف خود را به هریدوک .

میرسانم چون بطور یقین پدرم بدست لاشاری ها کشته شده ومن تا تلافی پدرم را در نیاورم اب بنت بر من خرام است یا کشته میشوم ویا میرهوتی خان را بعوض پدرم بقتل میرسانم در همین موقع که ایوب خان قصد رفتن بطرف لاشار را دارد یکی از همان نگهبانان شب قبل میاید وبه ایوب خان میگوید فلانی که دیشب همراه ما بوده در لشکر پیدا نیست فوری ایوب خان ردگیر را بالای همان تپه میفرستد تا ردی واثری پیدا بکند ردگیری وارد عمل میشود متوجه میشود یک عدد پوکه که متعلق بتفنگ پنج تیر المانی است در همانجا افتاده ورد را هم راست میکند .

که  با سرعت تمام بطرف بنت در خرکت است بر میگردد مشاهدات خود را همراه پوکه به ایوب خان گزارش میکند وایوب خان وسایر همراهان متوجه میشوند که کار کار لاشاری ها نبوده و قا تل را میشناسند ویقین پیدا میکنند که قاتل  بتخریک صاحب خان دست به این عمل زده بلا درنگ لشکر اسلام خان همراه نعش بطرف بنت بر میگردند واسلام خان را در .

کنار مسجد شیحان بخاک میسپارند ومردم بنت منتظرند که بزودی جنگ وکشتاری خانگی در بنت براه میافتد ولی مشاوران ایوبخان میگویند صاحب خان از بنت حارج نمیشود اول باید تکلیف ضارب را روشن نمود وایوبخان  پس از سه روز فاتخه خوانی شبانه بطرف مهمدان خرکت میکند وقاتل که فکر میکرد اگر جنگی در بگیرد بین صاحب خان وایوب بوجود میاید وبهمین خاطر از جای حود کوچ نمیکند ومنتظر شنیدن خبر درگیری در بنت میباشد            چون صاحب خان هم .

قبلا بوی اطمینان داده که اگر تو اسلام خان را بکشی کسی کاری باتو ندارند وعوض اسلام خان من هستم نه تو بهر جهت قاتل که گویا اجل دامنش را گرفته تغیر جا نمیدهد وایوبخان چهار روز بعد از قتل پدرش خانهای قاتل واقوامش را در مهمدان محاصره میکند وبا طلوع افتاب قتل عام شروع میشود قاتل همراه بیست نفر از اقوام بیگناهش کشته میشوند وایوب خان با خوشخالی .

بطرف بنت بر میگردد ودر نظر دارد در یک فرصت مناسب عموی خود را بتلافی قتل پدرش بقتل برساند مدت زمانی میگذرد صاحبخان که در قلعه قدیمی ومحکم بنت ساکن بوده     ایوبخان  امکان تلافی را بسرعت پیدا نمیکند ودر صدد نقشه قتل عمویش میباشد که بچه نخوی او را بقتل برساند چند ماهی میگذرد معتمدان بنت همراه دو روخانی با نفوذ بنام ملا براهیم امام مسجد ابادی دهان وملا ملوک امام مسجد بنت به ایوب خان وصاحب خان             مراجعه میکنند که تا .

همینجا کافی  است وخاندان خود را بر باد ندهید وایوب که قصد تلافی دارد فکر میکند تنها راه رسیدن بهدف زمان صلخ است وبدین جهت خاضر به صلخ سازش میشود وصاخب خان هم که از کرده خود پشیمان شده بود ومورد سرزنش سایر برادرانش اقایان نقدی خان وجهانگیر خان  وشهباز خان قرار میگیرد ولی دیگر کار از کار گذشته ودیگر اسلام خانی وجود ندارد این سه برادر بناچار از صاحب خان طرفداری میکنند تا ایوب تصور نکند صاحب خان تنها است وبداند که ما هم در کنار او هستیم وبه ایوب خشدار میدهند که این یک تصادف بود که پیش امد وشما هم تا بخال بیست یک نفر  از طایفه مهمدانی را بقتل رسانده اید بهتر است با .

عمویت صلخ بکنی ویا همه ما را یک جا بقتل برسان که ما صاحب خان را تنها نمیگذاریم ایوب از خمایت عموهایش از همدیگر نگران میشود که چطور من چها ر تا عموی خود را بقتل برسانم وفکر میکند با یک جنگ رودررو نمیشود بهدف اصلی که تنها قتل صاحب خان است رسید وبا همین نیت تن به اصلاح میدهد وبین ایوبخان وصاحب خان با میانجیگری دو

روخانی وسایر بزرگان بنت بظاهر صلح سازشی انجام میشود ولی صا حب خان باز هم اختیاط را از دست نمیدهد ومراقب اوضاع خود  میباشد که غافلگیر نشود چون از روحیه جنگی وانتقامجوئی برادرزاده خود با خبر است حلاصه با قتل اسلام خان خون سردار صاحب خان بلیده ای هم گرفته نمیشود وقدرت شیرانزهی هم با قتل اسلام خان دارد بیان میرسد وشیرانزهی در سراشیبی سقوط  قرار .

میگیرد وخیال بهرام خان بارانزهی از طرف شیرانزهی با قتل اسلام خان اسوده میشود ومیداند از بعقیه سران شیرانزهی که در این موقع اقایان سردار حسین خان دوم که حاکم گه میباشد وسردار محمد خان خاکم فنوج  وایوب خان  جانشین اسلام خان با عموهایش اختلاف خونی پیدا کرده دیگر توان خمله به بنپور وپهره را ندارند واز طرفی روز بروز بر قدرت بارانزهی درپهره و سراوان  افزوده میشود وهمانطوریکه در قسمتهای گذشته بیان کردم سراوان هم کاملا بتصرف بارانزهی در میاید حلاصه با قتل اسلام خان بزرگترین خطر از پیش پای بارانزهی بر داشته میشود .                                                               بهر جهت بعد از صلخ میان ایوبخان وعموهایش .

 وی  در صدد بر میاید تا بدشمن اصلی که اقایان لاشاری هستند که در رائس انها میرهوتی خان دوم است سردار مردمی و بسیار محبوب درمیان طایفه لاشار او تصمیم میگیرد که  بدشمن نشان داده بشود جای اسلام خان خالی نشده و ازوی فرزندی بر جا مانده تا لاشاری ها قصد دیگری در سر نپرورانند ودر صد تصرف بنت بر نیایند وجهت اظهار وجود بنوکرانش دستور میدهد که شبانه به ابادی پیپ رفته انجا را به اتش .

بکشند بر گردند نوکران ایوب خان شبانه خود را به پیپ میرسانند وخانهای اهالی انجا را به اتش میکشند که در ان اتش سوزی تلفات جانی بوجود نمیاید ولی بسیاری از دام واخشام اهالی ازبین میرود وخسارت مالی فراوانی بر مردم پیپ وارد میشود میرهوتی خان هم از این .

خرکت ایوب خان سخت ناراخت میشود وی هم در صدد نشان دادن ضرب شستی میباشد وبه انتقامجوئی بر میاید وبطور بسیار مخرمانه بجمع اوری لشکری می پردازد چند ماهی میگذرد ایوبخان هم میداند امروز فردا نوکران میر هوتی خان هم دست بتلافی خواهند زد ولی فکر نمیکرد که خود میر هوتی خان همراه لشکری بطرف بنت خمله بکند چند ماهی از حادثه میگذرد ومیر هوتی خان در این مدت بتهیه وتدارک جنگی بزرگ با ایوب خان است لشکر اماده حرکت میشود ودر جای قرار مدار میگذارند که همه افراد طوایف مختلف لاشار در ان جا جمع بشود وان نقطه جای است .                     

 بنان دشت کهنان که تا اولین ابادی های بنت سه چهار فرسنگی بیشتر فاصله ندارد در انجا تجمع بکنند وبرنامه را طوری تنظیم میکنند ودر نظر دارند تنها شبها راه بروند تا خود را به ابادی بنت برسانند وقلعه  ایوب خان را در .

شیخان محاصره نموده وکار را یکسره بکنند با این هدف افراد طوایف لاشار طبق برنامه اول در دشت کهنان تجمع میکنند نزدیک دوشب در دشت کهنان توقف میکنند تا افراد شگینی بسرکردگی فرزندان کمال خان بنامهای میر سیدی و نواب به انها ملخق بشوند ولی تا هنوز سیدی نواب نرسیده بودند خادثه ای رخ میدهد که سبب افشای راض لشکر کشی              میرهوتی خان میشود –دنباله رادر قسمت  سیزدهم پی میگیریم .   

 

در خاتمه بعرض خوانندگان گرامی میرسانم که در مقاله گذشته در جواب اقای پیام            برخورد های نا بجا وغیر اصولی واخلاقی بوجود امد که بدون شک باعث خوشخالی       امت خزب الله گردید که منتظربودند تا ازاب گل الود ماهی بگیرندعزیزان هدف من بیان ان .

رخدادهای است که در کتابها ی زمان صفوی قاجار به ان اشاره نشده ویا خیلی مختصرویا با ضد نقیص گوی به ان پرداخته اند که با نظرات مطلعین وشاهدان عینی مطابقت ندارند وهمچنین در صد بالائی از رویداهای بلوچستان زمان صفوی بحصوص زمان قاجار از قلم افتاده ویا به ان دست رسی نداشته اند چون بطور یقین همه میدانیم که ان تماس لازم برای .

 

نویسندگان ان دور زمانه با مردم بلوچستان وجود نداشته نویسندگان جریانات بلوچستان یا مامورین سرکوب بوده اند ویا منشی ونویسندگان انها که شاید در طول عمرشان یک یا دو بار سفری ببلوچستان نداشته  اند و فقط از مشهودات همان سفر های کوتاه است هران چه را بمیل وبنفع حکومتشان بوده درکتابی وبنام نویسنده ای برای روز مبادا بچاپ رسانده اند بهر صورت برای من جای خوشخالی است که مقالاتم در مورد انقراض حکومت ملکها .

ورخدادهای زمان حکومت شیرانزهی  در بنپور پهره  بطور حلاصه در کتاب بلوچستان در عصر قاجار بقلم استاد عبدالودود سپاهی درج شده که فقط تا حدودی رویدادهای بزرگ وقابل توجهی که در زمان مهرابخان ومحمد علی خان وسردار حسین خان  اتفاق افتاده دراین کتاب نقل شده است که میتوان گفت تائیدی است بر مقالات اولیه من که عرض کردم شیرانزهی همراه ودست نشانده قاجار نبوده بلکه طرف مقابل ان بوده گرچه در بعضی کتابها انها را دست نشانده قلمدادکرده اند ولی خود باید قضاوت بکنیم چون مطالبی  در مورد درگیریها ی شیرانزهی  در کتاب بلوچستان در عصر قاجار بچشم میخورد که با نقل قول مطلعین ما مطابقت دارند ومن تا حدودی مندرجات این کتاب را با نظرات بزرگان قوم درست تر میدانم بخاطر اینکه انچه را من در مورد حکومت شیرانزهی مدتها پیش بیان داشته بودم تا حدود زیادی مطابقت د ارد .                                                                             ضمنا چون من در مفاله گذشته تاریخ وصفخه کتاب را ذکر کرده بودم دیگر بنظرم  نیازی بیاد اوری تاریخ وصفخه کتاب مذکور  نیست فقط به مواردی که با نوشتهای کتاب  همخوانی ندارد یک بار دیگر تذکری جزئی را لازم دانستم مثلا نوشته شده مهراب خان با دختر یکی از سرداران بنپور ازدواج میکند وجای پای باز میکند وبعد بوسیله نیروی بر تر خود قلعه بنپور را تصرف میکند که من در مقاله قبلی هم اشباهات را بدین شرخ یاداور شدم.                   

 

 1- ان فردمهراب خان نبوده بلکه پدر وی بنام سعید خان اول است که از سیستان همراه ایل تبارش پناهند ملک شاه جهان اخرین دودمان ملکها میشود وبا خواهر وی ازدواج میکند وبدین وسیله جای پای در قلعه باز میکند وسپس انرا تصرف میکند.   

 2- موارد دیگری که در مورد مهراب خان  اشتباه ذکر شده بود سعید خان رودباری  برادرزن مهراب خان ذکر شده بود که همراه اردوی دولتی بوده و از طرف ظهیر الدوله که فرمانده و مامور فتخ قلعه بنپور بوده او را برای میانجیگری نزد مهراب خان میفرستد در مقاله قبلی عین نوشتهای کتاب را بیان کردم و گفتم سعید خان برادر زن مهراب خان نبوده         بلکه پدرزن مهراب خان است .         

 وهمچنین موارد واشتاباهاتی که در زمان محمد علی خان پسر مهراب خان ذکر شده بود یاد اور شدم انهم باستناد  نقل قول از مطلعین وبزرگان منطقه که میتوانم ادعا بکنم بیش از نود پنج در صد اطلاعاتشان  موثق ومستند هستند چون خود ویا پدر ویا پدر بزرگان شان در متن کارها بوده اند وشاهدانی عینی میباشند.                                                            وباز نقط قابل توجه دیگر ی که  در مقاله مورخه چهارم امرداد ماه 1388 دوستم اقای پیام که بنقل از کتابهای نویسندگانی که در اختیار دارند نوشته شده که اقاخان  ضابطی بنپور را به محمد علی خان وضابطی سرباز را به مهراب خان بارانزهی واگذار میکند قابل توجه است تا انجائیکه همه مردم منطقه وبحصوص بازماندگان محمد علی خان شیرانزهی

ومهراب خان بارانزهی میدانند مهراب خان بارانزهی بدست مهراب خان شیرانزهی کشته میشود ومحمد علی خان بعد از قتل پدرش در اسپکه بحکومتی میرسد چطور امکان دارد.

مهراب خان بارانزهی که در زمان پدر محمد علی خان کشته شده باز بیاید وهمزمان با    محمد علی خان ضابطی سرباز بوی واگذار بشود پس باور بکنیم اطلاعات نویسندگان کا مل نیستند بهر جهت هدفم یاد اوری این مطلب بود که انچه را من مدتها پیش در مقالاتم بنام

بلوچستان در گذر زمان در مورد شیرانزهی نقل کرده بودم اصل مطالب با مندرجات کتاب بلوچستان در عصر قاجار مطابقت داشت وپشتوانه انکار نا پذیری برای مقالات من  در مورد شیرانزهی میباشد پس باید قبول کرد  منبع من بسیار موثق بوده اند نوشتهایم داستان وافسانه نیستند واقعیتهای تاریخی ما هستند                                                                      نقط قابل ذکر دیگری این است در بعضی از                                                     

کتابها سردار سعید خان شیرانزهی را بلیده ای  ذکر کرده اند در صورتیکه اوپسر سردار حسین خان است نوه محمد علی خان شیرانزهی یا (ناروئی ) فقط مادر ایشان از بلیده ای های گه میباشد حواهر میر غلام محمد بلیده ای بوده که میر غلام محمد جد اقای رسول بخش     بلیده ای است ساکن گه که در قید حیات میباشد واگر در کتابی نام ویا فامیل کسی ویا رخدادی اشتباهی بیان شد لازم است ما هم اشتباهات را چشم بسته بپذیریم  وانها را مستند بدانیم وخق اعتراضی هم نادشته باشیم . مطلب دیگری که

اقای پیام بنقل از نوشتار به اصطلاح مورخین مینویسد حاکم گه بدست محمد علی خان کشته میشود وقلعه تصرف میشود وبعد ها محمد علی خان . بخاطر پیش نیامدن اختلاف بیشتر دختر خود را بنام گراناز بازدواج میر حاجی در میاورد که بعدا فرزندان او اسلام خان وبرادرانش در بنت بحکومتی میرسند توجه اولا حاکم گه میر مراد بک لاشاری بوده از میران لاشار که بدستور مهراب خان پدر محمد علی خان کشته میشود ومدتی بعد هم مهراب بزرگ در اسپکه بتلافی میر مراد بک بقتل میرسد جریان بطور مشروخ قبلا بعرض رسیده وازطرفی           بی بی گراناز دختر سردار حسین خان است نه دختر .

 محمد علی خان وهیچ اختلافی  هم بین محمد علی خان ومیر حاجی پیش نیامده  که وی دختر خود را بخاطر جلوگیری از اختلاف بیشتر بعقد میر حاجی در بیاورد بنظرم  تنها مطالب درست بحکومت رسیدن پسران میر حاجی است که پس از کشته شدن برادران مهیم خان لاشاری که شرخ کامل ان رویداد را در قسمتهای گذشته مقاله بلوچستان   درگذرزمان بیان نموده ام  پس دوستان بسیاری از موارد ذکر شده در کتب تاریخ نویسان درباری یا کاملا اشتباه هستند ویا خیلی موارد ومطالب جا بجا شده نمونه انرا بیان کردم    

 چطور شد  نقل قولهای بیگانگان .

ومشاهدات اندک انها که دست اورد یک مسافرت است انها را موثق ومستند بدانیم ومشهودات کسانی که جد بر جد شان متولد همین سرزمین هستند واز چون چند خوادث اگاهند بی ارزش بدانیم  وانهم برای ما روشن اشکار است که  نویسندگان غیر بومی  اکثرا مامورین دولتی ویا نویسندگان  همراه انها بوده اند که رویداهای بسیار بزرگ را با اختلاف کلی وانچه بنفع حکومت بوده  برشته تخریر دراورده اند .                      

 وبشرخ مفصل وقایع نه در زمان صفوی  که هیچ تسلطی بر بلوچستان نداشته بلکه در زمان قاجار هم  که مدت زمان بیشتری بلوچستان را مورد تاخت تاز قرار داده اند نپرداخته اند ایا اشکالی داشت که من بنا بنقل قول از افرادیکه در متن رخدادها قرار داشته اند مطالبی که نویسندگان کتابهای زمان صفوی و بحصوص قاجار یا بانها اهمت نمیداندویا از وجود

رخدادهای کلی وجزئی خبر چندانی نداشته اند واگر بلوچی بخواهد نوشتهای انها را تکمیل بکند  گناهی مرتکب شده من مندرجات کتاب بلوچستان در عصر قاحار ان نوشتهای که مربوط به بزرگان شیرانزهی بود وبا نقل قول مطلعین مطابقت داشت  ویا اشتباهی رخ داد ه          بود یاد اورشدم

 چون پسر بحای پدر بود وپدر زن بجای برادر زن  وبسیاری از موارد بنظر من جا بجا بود که من بتفصل در مقاله گذشته بشرخ ان پرداختم ایا قابل قبول نیست که شرخ کلی وجزئی

وقایع بلوچستان در کتابها ی نویسندگان غیر بومی  بیان نشده چون دست رسی به ان نداشته اند واگر من وقایع را بنقل قول از بزرگان وتاریخ دانا ن وبازماندگان افراد وقوامی که در ان زمان مطرخ بوده اند بیان میکنم خطائی مرتکب شده ام اگر من وقایع زمان اسلامخان را از تولد تا قتل خبر دارم چه اشکالی دارد  ایا به شنید نش نمی ارزد .

ختما باید یک بیگانه رهگذرتاریخ ما را بنویسد مثلا اگر تا بحال نویسنده کتابی از             قتل صاحب خان بلیده ای مطالبی ننوشته  من خق ندارم از جریان قتل وی و لشکر کشی اسلامخان ونخوه قتل اورا که یکی از سرداران بنام زمان خود بوده مطا لبی بنویسم  من که   بدرستی از رخدادها خبر دارم مثلا میدانم پسر وباز ماندگان صاحب خان که تا کنون در قید خیاتند کیانند ودر کجا ساکن هستند  وهمچنین  بازماندگان اسلام خان وهم ازبازماندگان   

 محمد خان دیهیم خبر دارم وانها رابه  اسم میشناسم بیان چنین مطالبی جعل تاریخ محسوب میشود که پیش از من در کتابی نوشته نشده .                                                       در حاتمه لازم دانستم مطالب قابل توجهی که  در کتاب بلوچستان درعصر قاجاردرج شده   من تعدادی از ان رخدادها را یادداشت نموده ام ودر نظر دارم  بتدریج بسمع خوانندگان گرامی برسانم واینک توجه بفرمائید به این رویداد  که در صفه 115همین کتاب نوشته شده         امام علی خان حاطر نشان می نمود واز

دولتخواهی خدمت دمی نمی اسوده علم خان حاکم دزک بوده او نیز در سال 1270ق به مانند دین محمد خان پاداش اطاعت از دولت مرکزی رادید وقلعه محل حکومتیش تسخیر شد وسرهای مدافعان ان قلعه به کرمان فرستاده شدتعدادسرهای مدافعان قلعه دزک که بکرمان به دارالخلافه فرستاده شد (دویست نیزه سر بود )واز این تخکیم موقعیت هر یک از حکام کرمان فرستادن چند ( نیزه سر از سرداران بلوچ ) بود نیزه های سر را از دروازه کرمان وارد می کردند ودر اطراف میدان ارگ می گرداندند وسپس بتهران می فرستادند   

 منبع نویسنده روزنامه وقایع اتفاقیه میباشد. هستند برادران بلوچ بی انصافی جنایات قاجار را بسران قوم خود نسبت میدهند جای بسی تائسف میباشد                                            در پایان از کلیه برادرانی که این مقاله را مطالعه میکنند تمنا دارم انتقادات شان سازنده باشد وبدور از خب بغض ودر شان ومنزلت یک بلوچ متمدن نه اینکه با واژهای سخیفی بهمدیگر بتازیم و دشمن بریش ما بخندد .  

 بهرصورت نوشتار بی وزن  کافیه من شاید تا حدودی تکمیل کنند وقایع دوران حکومت شیزانزهی وبارانزهی در بنپور پهره  باشد که من انرا دنبال میکنم وبعرض خوانندگان   گرامی میرسانم .                                                                                         اطمینان دارم با وجود جابجای کلمات ولی اصل مطلب وبیان رخدادها که با ساده ترین نحوی نوشته میشود برای عموم قابل فهم درک است اگر غرضی درمیان نباشد جای ایراد نیست چون من بارها اعتراف نموده ام سواد فارسی مختصری دارم .                                                                                    موفق باشید عبدالکریم بلوچ

                                                                                                                                                                            

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ب.ظ

آفرین

ضرغام مالکی دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 05:36 ب.ظ

سردار مهراب خان شیرانی با بی جمال خاتون خواهر سعید خان رودباری ازدواج کرده است و بنابراین سعید خان رودباری برادر زن سردار مهراب خان شیرانی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد